سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
هر کس جویای حکمت است، باید خاندان مرا دوست بدارد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
امروز: دوشنبه 103 اردیبهشت 10

دانلود کل ویژه نامه محرم  ( در یک فایل ورد )
 نوشته شده توسط نشریه چشمه در پنج شنبه 86/12/16 و ساعت 4:39 عصر | نظرات دیگران()

حرف سیدالشهدا حرف روز، و همیشه حرف روز است؛ اصلاً حرف روز را سیدالشهدا آورده است و دست ما داده است و سیدالشهدا را این گریه‌ها و مکتب وی را این مصیبت‌ها و داد و قال‌ها و این سینه‌زنی‌ها و این دستجات حفظ کرده است. اگر فقط مقدسی بوده و توی اتاق و توی خانه می‌نشست و برای خودش هی زیارت عاشورا می‌خواند و تسبیح می‌گرداند چیزی نمانده بود... همینهاست که این نهضت را پیش برده، اگر سیدالشهدا نبود این نهضت را کسی پیش نمی‌برد.  ( امام خمینی ره )

 

خواص طرفدار حق، در هنگام عمل به تکالیف دشوار و در برابر امتحانهاى سخت، یا آن طورند که به راحتى از متاع و بهره‏هاى زندگى دنیوى دست بر مى‏دارند و یا چنانند که در شرایط سخت و دشوار نمى‏توانند بر زیباییهاى مادى زندگى نظیر مقام، شهرت، پول، لذت و راحتى چشم فروبندند. بنا بر این هرگاه تعداد خواص طرفدار حق که حاضرند در پاى عمل به تکلیف از متاع دنیا دست بردارند و حتى از جان خود دست بشویند، بیشتر باشد؛ آن جامعه کاملا بیمه خواهد شد و هیچگاه دچار حالت دوران امام حسین(ع) نمى‏شود. ( امام خامنه ای )


 نوشته شده توسط نشریه چشمه در پنج شنبه 86/12/16 و ساعت 4:36 عصر | نظرات دیگران()

خواص طرفدار حق، در هنگام عمل به تکالیف دشوار و در برابر امتحانهاى سخت، یا آن طورند که به راحتى از متاع و بهره‏هاى زندگى دنیوى دست بر مى‏دارند و یا چنانند که در شرایط سخت و دشوار نمى‏توانند بر زیباییهاى مادى زندگى نظیر مقام، شهرت، پول، لذت و راحتى چشم فروبندند. بنا بر این هرگاه تعداد خواص طرفدار حق که حاضرند در پاى عمل به تکلیف از متاع دنیا دست بردارند و حتى از جان خود دست بشویند، بیشتر باشد؛ آن جامعه کاملا بیمه خواهد شد و هیچگاه دچار حالت دوران امام حسین(ع) نمى‏شود.

 

... و از آن فراتر ، از فراز بلند آسمان کهکشان بنگر! خورشیدی از میان خورشیدهای بیشمار آسمان لا یتناهی ، منظومه ای غریب ، و از آن میان سیاره ای غریب تر ، بر پهنه اش جانورانی شگفت هر یک با آسمان لایتناهی در درون ، اما بی خبر از غیر ، سر در مغازه تنهایی درون خویش فرو برده ، سرگرم با هیاکل موهوم و انگاره های دروغین ... و این هنگامه غریب در دشت کربلا آیا جای ملامتی هست ؟

   آری ، انسان امانتدار آفرینش خویش است و عوالم بیرونی اش عکسی است از عالم درون او در لوح آینه سان وجود . طوفان کربلا ، طوفان ابتلایی است که انسانیت را در خود گرفته و آن کرانه های فراغت ، سراب های غفلتی بیش نیست . انسان قلب عالم هستی و حامل عرش الرحمن است. و این سیاره ، عرصه تکوین. اینجا پهنه اختیار انسان است و آسمان عرصه جبروت ، و امر تکوین در این میانه تقدیر می شود ... آه از بار امانت که چه سنگین است !

   ای همسفر ، نیک بنگر که در کجایی ! مباد که از سر غفلت ، این سفینه اجل را مامنی جاودان بینگاری و در این توهم ، از سفر آسمانی خویش غافل شوی . نیک بنگر ! فراز سرت آسمان است و زیر پایت سفینه ای که در دریای حیرت به امان عشق رها شده است . این جاذبه عشق است که او را با عنان توکل به خورشید بسته است و خورشید نیز در طواف شمسی دیگر است و آن شمس نیز در طواف شمسی دیگر و ... و همه در طواف شمس الشموس عشق ، حسین بن علی علیه السلام ...مگر نه اینکه او خود مسافر این سفینه اجل است ؟ یاران ! اینجا حیرتکده عقل است ... و تا «خود» باقی است ، این «حیرت» باقی است . پس کار را باید به «می» واگذاشت ؛ آن می که تو را از «خویش» می رهاند و من وما را در مسلخ او به قتل می رساند . آه ! اِنَّ ا...  شاءَ اَنْ یَراکَ قَتیلاً

    عالم همه در طواف عشق است و دایره دار این طواف ، حسین است . اینجا در کربلا ، در سرچشمه جاذبه ای که عالم را بر محور عشق نظام داده است ،  شیطان اکنون در گیر و دار آخرین نبرد خویش با سپاه عشق است و امروز در کربلاست که شمشیر شیطان از خون شکست می خورد ؛ از خون عاشق ،  خون شهید  .


 نوشته شده توسط نشریه چشمه در پنج شنبه 86/12/16 و ساعت 4:35 عصر | نظرات دیگران()

شب عملیات والفجر هشت

نخلستانهای حاشیه اروندرود

 

  غروب نزدیک می شود و توگویی تقدیرزمین از همین حاشیه اروندرود است که تعیین می گردد. و مگر براستی جز این است؟

بچه ها آماده و مسلح ، با کوله پشتی و پتو و جلیقه های نجات ، در میان نخلستانهای حاشیه اروند ، آخرین ساعات روز را به سوی پایان خوش انتظار طی می کنند . اینها بچه ای قرن پانزدهم هجری قمری هستند ؛ هم آنان که کره زمین قرن هاست انتظار آنان را میکشد تا بر خاک بلا دیده این سیاره قدم گذارند و عصر ظلمت و بی خبری را به پایان برسانند ... و اینک آنان آمده اند ، با سادگی و تواضع ، بی تکلف و صمیمی ، در پیوند با آب و درخت و آسمان وخاک و باران ...و پرندگان . و تو هم که از غرورآباد پر تکلیف نفس ام‍ّاره راه گم کرده ای و به یکباره خود را در میان این بندگان مطیع خدا یافته ای ، حس می کنی که به برکت آنان ، با همه چیز ، آب و درخت و اسمان و خاک و باران و پرندگان و دیگر انسانها پیوند خورده ای و بین تو و رب العالمین هیچ چیز نمانده است و دائم الصّلوه شده ای .

  غروب نزدیک میشود و انتظار خوش ، دل بی تاب تو را در خود می فشارد.

این نخلستان ها مرکز جهان است ، چرا که بهترین بندگان خدا ، یعنی بنده ترین بندگان خدا در اینجا گرد آمده اند تا بر صف کفر بتازند و بند از اسرای شب برگیرند و آیینه فطرت ها را از تیرگی گناه بزدایند و کاری کنند تا جهان بار دیگر اهلیت نور را پیدا کند.  آفتاب باز هم پایین تر آمده است و دلها می خواهند که از قفس تنگ سینه ها بیرون بزنند . انتظار سایه ای از اشتیاق بر همه چیز کشانده است .  آیا می خواهی آخرین ساعات روز را در میان خط شکن ها باشی؟ امشب شب عاشورا است. تو هم بیا و درگوشه ای بنشین و این جماعت عشاق را تماشا کن . بیا و بعثت دیگر باره انسان را تما شا کن . خداوند بار دیگر انسان را برگزیده است ... بیا و دیگر باره انسان را تماشا کن. خداوند بار دیگر توبه انسان را پذیرفته و او را برای خویش برگزیده است .

 اینان دریادلان صف شکنی هستند که دل شیطان را از رعب و وحشت می لرزانند و در برابر قوّه الهی آنان ،هیچ قدرتی یارای ایستایی ندارد. اما اگر نشنیده ای که آنان اسد ا... الغالب ، آن حیدر کرار صحنه های جهاد که چون فریاد به تکبیر بر می داشت و تیغ بر می کشید ، عرش از تکبیر و تهلیل ملائک پر می شد و رعد بر سپاه دشمن می غرید و دروازه خیبر فرو می افتاد ، او نیز شب که می شد...چه بگویم؟ از چاه های اطراف کوفه بپرس که هنوز طنین گریه ها و ناله های او را به خاطر دارند.

گریه تجلی آناشتیاق بی انتهایی است که روح را به دیار جاودانگی و لقای خداوند پیوند می دهد و اشک ،آب رحمتی است که همه تیرگی ها را از سینه می شویدو دل رابه عین صفا،که فطرت توحیدی عالم باشد ، اتصال می بخشد.

بچه هاب محله تو و من ، همانها که اینجا و آنجا ، در مدرسه و بازار و مسجد و نماز جمعه می بینی ، با همان سادگی و صفایی که در دعای توسل اشک می ریزند ، تکبیر گویان به قلب سپاه دشمن می زنند و مکر شیاطین را یکسره بر باد می دهند .

شیطان حکومت خود را بر ضعف ها و ترسها و عادات ما بنا کرده است ، و اگر تو نترسی و از عادات مذموم خویش دست برداری و ضعف خویش را با کمال خلیفه اللهی جبران کنی ، دیگر شیاطین را بر تو تسلطی نیست . بگذار آمریکا با مانورهای «ستاره دریایی » و «جنگ ستاره ها » خوش باشد . دریا دل مطمئن این بچه هاست و ستاره ها نور از ایمان این بچه مسجدی ها می گیرند .

ساعتی پیش به شروع حمله نمانده است و اینجا آیینه تجلی همه تاریخ است. چه می جویی؟عشق؟ همین جاست. چه می جویی؟ انسان؟ اینجاست. همه تاریخ اینجا حاضر است. بدر و حنین و عاشورا اینجاست و شاید آن یار ، او هم اینجا باشد.این شایدکه گفتم ازدل شکاک من است که بر آمد اهل یقین پیام دیگر دارند.

گنجینه آسمانی - متن مستند روایت فتح


 نوشته شده توسط نشریه چشمه در پنج شنبه 86/12/16 و ساعت 4:34 عصر | نظرات دیگران()

یکى از مسائل در مورد نهضت امام حسین علیه السلام اینست که ماهیت این نهضت چه بوده است  یعنى این نهضت چه هدفى دارد؟ یکى از مسائلى که در مورد نهضت امام حسین ( ع ) مطرح است اینست که آیا این قیام و نهضت از نوع یک انفجار بود ؟ از نوع یک عمل ناآگاهانه و حساب نشده بود ؟ نظیر اینکه به دیگى هى حرارت بدهند , آبى که در آن است تبدیل به بخار بشود , منافذ هم بسته باشد , بالاخره منفجر خواهد شد .

 بسیارى از قیامها انفجار است . اینست که مکاتب مادى امروز روى اصول خاص دیالکتیکى مى گویند تضادها را تشدید بکنید ,شکافها را هر چه مى توانید عمیقتر بکنید , حتى با اصلاحات واقعى مخالفت کنید براى اینکه جامعه را به انقلاب به معنى انفجار ( نه انقلاب آگاهانه ) بکشانید . اسلام به انقلاب انفجارى یک ذره معتقد نیست . اسلام , انقلابش هم انقلاب صد در صد آگاهانه و از روى تصمیم و کمال آگاهى و انتخاب است .

آیا جریان امام حسین ( ع ) یک انقلاب انفجارى و کار ناآگاهانه بود ؟ آیا به این صورت بود که در اثر فشارهاى خیلى زیادى که از زمان معاویه و بلکه از بر خاندان امام آورده بودند , دیگر اصلا حوصله امام حسین سر آمد و گفت هر چه بادا باد , هر چه مى خواهد بشود ؟ !  گفته هاى خود امام حسین سخنرانیهائى که در مواقع مختلف ایراد کرده است نشان مى دهد که این نهضت در کمال آگاهى بوده , انقلاب است اما نه انفجار . انقلاب هست ولى انقلاب اسلامى نه انفجار . 

 از طرفی قیام امام حسین یک پدیده چند ماهیتى است , چون عوامل مختلف در آن اثر داشته است . مثلا یک نهضت مى تواند ماهیت عکس العملى داشته باشد , یعنى صرفا عکس العمل باشد این عکس العملى  مى تواند یک عکس العمل منفى باشد در مقابل یک جریان , و مى تواند یک عکس العمل مثبت باشد در مقابل جریان دیگر . همه اینها در نهضت امام حسین وجود دارد .

اینست که این نهضت یک نهضت چند ماهیتى شده است.  چطور ؟ یکى از عوامل که به یک اعتبار ( از نظر زمانى ) اولین عامل است , عامل تقاضاى بیعت است : امام حسین در مدینه است . معاویه قبل از مردنش مى خواهد از امام بیعت بگیرد , آنجا موفق نمى شود بعد از مردنش یزید مى خواهد بیعت بگیرد بیعت کردن یعنى امضا کردن نه تنها روى خلافت شخص یزید بلکه روى سنتى که معاویه پایه گذارى کرده است که خلیفه پیشین خلیفه بعدى را تعیین کند, امام حسین عکس العمل نشان مى دهد , عکس العمل منفى  و رد میکند.

تا معاویه مى میرد , مردم کوفه  به خود مىآیند , ما الان باید آماده باشیم و حسین (ع) را دعوت کنیم که به کوفه بیاید و او را کمک بدهیم و لااقل قطبى در اینجا در ابتدا به وجود آوریم , بعد هم خلافت را خلافت اسلامى بکنیم .  اینجا عکس العمل امام چه باید باشد ؟ حجت بر او تمام شده است . عکس العمل , مثبت و ماهیت  عملش , ماهیت تعاون است . یعنى مسلمانانى قیام کرده اند , امام باید به کمک آنها بشتابد . اینجا دیگر عکس العمل امام ماهیت منفى و تقوا ندارد , ماهیت مثبت دارد . 

از این دو عامل کدامیک بر دیگرى تقدم داشت ؟ آیا اول امام حسین از بیعت امتناع کرد و چون از بیعت امتناع کرد مردم کوفه از او دعوت کردند یا قضیه برعکس بود؟ امام حسین بیعت نکرد براى اینکه به تقاضاى مردم کوفه جواب مثبت داده بود! از این دو تا کدام است ؟ به حسب تاریخ مسلما اولى . چرا ؟ براى اینکه همان روز اولى که معاویه مرد,  از امام حسین تقاضاى بیعت شد. , بنابراین مسئله این نیست که بیعت نکرد چون به کوفى ها جواب مساعد داده بود! خیر , بیعت نکرد قبل از آنکه اصلا اسم تقاضاى کوفى ها در میان باشد , و فرمود: من بیعت نمى کنم ولو در همه روى زمین ملجئى براى من باقى نماند

عامل سوم که این را هم مثل دو عامل دیگر , تاریخ بیان مى کند , عامل امر به معروف و نهى از منکر بود که از روز اولى که امام حسین از مدینه حرکت کرد , با این شعار حرکت کرد . از این نظر , مسئله این نبود که چون از من بیعت مى خواهند و من نمى پذیرم , قیام مى کنم , بلکه این بود که اگر بیعت هم نخواهند من به حکم وظیفه امر به معروف و نهى از منکر باید قیام کنم . و نیز مسئله این نبود که چون مردم کوفه از من دعوت کرده اند , قیام مى کنم . هنوز حدود دو ماه مانده بود که مردم کوفه دعوت بکنند , روزهاى اول بود و به دعوت مردم کوفه مربوط نیست . دنیاى اسلام را منکرات فرا گرفته است , من به حکم وظیفه دینى و  مسئولیت شرعى و الهى خودم قیام میکنم .

در عامل اول , امام حسین مدافع است . به او مى گویند : بیعت کن , مى گویند : نمیکنم , از خودش دفاع میکند . در عامل دوم , امام حسین متعاون است, او را به همکارى دعوت کرده اندجواب مثبت داده است.

در عامل سوم , امام حسین مهاجم است . در اینجا او هجوم کرده به حکومت وقت . به حسب این عامل , امام  حسین یک مرد انقلابى است و مى خواهد انقلاب بکند .

هر یک از این عوامل , یک نوع تکلیف و وظیفه براى امام حسین ایجاب مى کرد . از نظر عامل بیعت , امام حسین وظیفه اى ندارد جز زیر بار بیعت نرفتن . از نظر عامل دعوت مردم کوفه , امام حسین وظیفه دارد به سوى کوفه بیاید تا وقتى که آنها سر قولشان هستند . از آن ساعتى که زیر قولشان زدند , دیگر امام حسین از این نظر وظیفه اى ندارد.  ولى کار امام حسین که منحصر به این نبوده است . عامل دعوت مردم کوفه یک عامل موقت بود. بعد از آنکه خبر قتل مسلم رسید , دیگر موضوع دعوت مردم کوفه منتفى شد واز نظر عامل امر به معروف و نهى از منکر که از این نظر امام حسین دیگر مدافع نیست , متعاون نیست , بلکه یک مهاجم است , یک ثائر و یک انقلابى است. داغترین خطبه هاى امام حسین , شورانگیزترین و پرهیجان ترین سخنان امام حسین , بعد از شکست کوفه است . اینجاست که نشان مى دهد امام حسین تا چه اندازه روى عامل امر به معروف و نهى از منکر تکیه دارد و اوست که هجوم آورده به این دولت و حکومت فاسد

از نظر اینکه امام مهاجم  و انقلابى بود , منطقش با منطق مدافع و با منطق متعاون فرق مى کند . منطق امر به معروف و نهى از منکر , منطق حسین را منطق شهید کرد . منطق شهید ماوراى این منطقهاست .

منطق شهید یعنى منطق کسى که براى جامعه خودش پیامى دارد و این پیام را جز با خون با چیز دیگرى نمى خواهد بنویسد . خیلیها در دنیا حرف داشتند , پیام داشتند . مى بینند از فلان پادشاه سنگ نوشته اى در مىآید منم فلان کس پسر فلانکس , منم که فلان جا را فتح کردم , روى سنگ مى نویسند که محو نمى شود .

 ولى چون پیام خونین امام ع توام با خون و رنگ قرمز بود , در دلها حکم شد. زندگى با ظالم و ستمگر د و زیر بار ذلت ها رفتن , مرگ هزاران بار بر این زندگى ترجیح دارد . مر دم دنیا بدانند که من یک آدم جاه طلب و ظالم نیستم , من چنین هدفهائى ندارم . قیام کردم , خروج کردم براى اینکه مى خواهم امت جد خودم را اصلاح کنم . من مى خواهم امر به معروف و نهى از منکر بکنم .

حال ببینیم در میان این عوامل سه گانه یعنى عامل دعوت مردم کوفه که ماهیت تعاونى به این نهضت مى داد , و عامل تقاضاى بیعت که ماهیت دفاعى به این نهضت مى داد , و عامل امر به معروف و نهى از منکر که ماهیت هجومى به این نهضت مى داد , کدامیک ارزشش بیشتر از دیگرى است . عامل دعوت مردم کوفه که مردمى اعلام آمادگى کردند به آن کسى که نامزد این کار شده است , و او بدون یک ذره معطلى آمادگى خودش را اعلام کرده است , بسیار ارزش دارد , ولى از این بیشتر , عامل تقاضاى بیعت و امتناع حسین بن على ( ع ) و حاضر به کشته شدن و بیعت نکردن ارزش دارد . عامل سوم که عامل امر به معروف و نهى از منکر است , از این هم ارزش بیشترى دارد


 نوشته شده توسط نشریه چشمه در پنج شنبه 86/12/16 و ساعت 4:34 عصر | نظرات دیگران()

ظهور فرقه وهابیت در قرن دوازدهم هجری سر منشاء بسیاری از منازعات و کشمکش های مذهبی وسیاسی در جهان اسلام شد .موسس این فرقه محمد بن عبدالوهاب از اسلام برداشتهایی شخصی و مخالف سیره علما ارائه می کرد. تحلیل تطبیقی افکار محمد  بن عبدالوهاب با عقاید تشیع و اهل سنت می تواند روشنگر بسیاری از بدعتها و انحرافات دراین فرقه گردد. در این قسمت قصد داریم سوگواری از دیدگاه اسلام و وهابیت را مورد بررسی قرار دهیم .

 

اول  - دو استدلال وهابیان

وهابیان با وجود نبودن منعی در بر پایی مراسم عزا گریه بر مردگان را حرام و از اعمال جاهلیت می دانند . آنان برای مستدل جلوه دادن این عقیده به روایت های نقل شده از پیامبر تمسک می جویند، از جمله :

 چهار صفت از صفت جاهلیت در امت من است که آنها ترک نمی شوند : مباهات به گذشتگان، عیب و ایراد گرفتن به ابا و اجداد، طلب باران بر مبنای نجوم و عزاداری برای اموات .

قطع نظر از صحت یا عدم صحت سند این روایت مذکور می توان گفت مصداق این روایت نوحه گری برخی زنان دوره جاهلیت است . شغل و حرفه آنان این بود که به منزل مصیبت دیده جمع می شدند و بصورت خاصی عزاداری می کردند. عملکرد و رفتار نامناسب این زنان سبب شد که پیامبر ما را از شیون انان نهی کند ، و گرنه نفس عزاداری از دید اسلام هیچ اشکالی ندارد .

 باید اذعان کرد صبر هر چند که ممدوح و بر شمرده در صفات مومنان است اما دلیلی بر وجوب آن نیست ؛ یعنی اگر فردی نتوانست بر مصیبتی صبر کند گناه کبیره ای مرتکب نشده .

 روایت دیگری که وهابیان از رسول خدا (ص) نقل می کنند و آن را دستمایه خویش قرارداده اند و به آن تمسک جسته اند این است :

همانا مرده به گریه زندگان عذاب می کشد ... همان طوری که به موییدن بر او متحمل رنج و عذاب می شود.

در نقد این حدیث باید به دو نکته توجه کرد اول : راوی حدیث مغیره بن شعبه ، کسی است که اهل حدیث به گفته های او چندان وقعی نمی نهند؛ دوم : به گفته سید مرتضی اگر بر فرض عمل عزاداران خلاف شرع باشد مواخذه مردگان نه تنها خلاف عقل است بلکه خلاف نص قرآن است ] ولا تَزِرُ وازرة وزر اُخری – هیچکس بار گناه دیگری را به دوش نخواهد گرفت [ (سید مرتضی علم الهدی، امالی، ج2، ص17) .

بنابراین عقیده وهابیت درباره عزا داری بر مردگان نه فقط خلاف عقل بلکه خلاف مشی اسلام است که بر آن می باشد که خصایل نکوهیده را از جامعه به دور افکند. اسلام نفس عزاداری را می پذیرد اما با هر رسم و آئین ناپسندی در مجالس تعزیت مخالف است چه قبل از اسلام چه بعد ازآن.

دوم - سابقه عزاداری

عزاداری و سوگواری در اسلام پدیده ای تازه نیست . از همان ابتدا مسلمانان بر فوت یا شهادت عزیزان خویش اشک می ریختند. همچنین مجالس تعزیه و مصیبت  بعدها در رثای حضرت امام حسین (ع) تشکیل می شده است؛ اما وهابیان عزاداری را بر خلاف سنت پیامبر و حرام می دانند .

حال به سابقه عزاداری در اسلام می پردازیم و برای آگاهی خوانندگان چند مورد از آن را بیان میکنیم.

1 - پیامبر (ص) زنان اصحاب را به ماتم بر حمزه سید الشهدا واداشت یا در مصیبت خدیجه کبری (س) گریست .

2 - حضرت رسول (ص) به اصحاب توصیه کرد بر شهادت جعفر بن ابیطالب (رضوان ا... علیه)  و امثال او بگریند ( و علی مثل جعفر فلتبک البواکی- الصحیح فی سیره النبی،ج4،ص307) .

3 - بنابر روایات، پیامبر به ام سلمه اجازه داد در مراسم عزاداری شرکت نماید .

4 - به گفته انس بن مالک هنگامی که پیامبر در گریه بر مرگ فرزندش با اعتراض برخی اصحاب روبرو شد فرمود : یابن عوف (کنیه ابن مالک ) انها  رحمه العین تدمع، و القلب یحزن و لا نقول الا ما یرضی ربنا – ای ابن عوف گریه رحمت است، چشم می گرید و قلب محزون می شود و به یقین ما چیزی نمیگوییم که مورد رضای حق نباشد .

5 - زمانی که پیامبر(ص) به مدینه وارد شد به زیارت قبر مادرش رفت و به یاد آن بزرگوار گریست بطوری که حاضران هم اشک ریختند ( ان النبی زار قبر امه فبکی و ابکی من حوله – صحیح مسلم ج2،ص 271).

6 - وقتی عثمان بن مظعون وفات یافت پیامبر(ص) کفن او را از روی صورتش کنار زد و ما بین چشمش را بوسید، سپس بسیار گریست و فرمود : ای عثمان خوشا به حالت دنیا تو را جذب نکرد و تو هم به آن دل نبستی.

7 -        زمانی که پیامبر (ص) رحلت فرمود حضرت فاطمه زهرا (س) بسیار گریست یا امام سجاد (ع) تا 40 سال بعد از واقعه عاشورا بر شهدای کربلا گریه می کردند .

با تمام شواهدی که ارائه شد؛ گفته جعفر مرتضی محقق معاصر صحیح بنظر می رسد او معتقد است :" احتمالا علت تاکید وهابیان بر حرمت عزاداری جلوگیری از گریه بر فاطمه زهرا سلام ا... علیها می باشد

سوم: عزاداری در مذهب تشیع و تسنن

انواع نوحه سرایی: 1. ممدوح و مباح : محزون کردن صدا و کلمات را نیکو ادا کردن ؛ چنانکه حضرت زهرا (س) در عروج ملکوتی پدر بزرگوارشان چنین فرمود :« یا ابَتاه من رَبه َادناه! یا ابَتاه الی جَبرئیل أنعاء ! اجاب ربا دعاه؛ - ای پدر جان خوشا به حالت به خدا نزدیکتر شدی در کنار جبرئیل مأوی گزیدی، دعوت خدایت را لبیک گفتی.»

2. مذموم و حرام : دست را به دست دیگر زدن، فریاد کشیدن و کلمات نا بجا گفتن، پیراهن چاک کردن ، به صورت آسیب رساندنو نوحه خوانی را شغل دانستن؛

فقهای شیعه در کتب فقهی اجرت گرفتن زن برای نوحه گری را حرام دانسته اند. نظر علامه طباطبائی مانند بسیار دیگری از فقها چنین است: اجرت گفتن کسانی که به باطل نوحه سرایی می کنند حرام و اجرت آنانی که به حق نوحه گری می کنند حلال است.

فقها در تعریف نوحه باطل گفته اند: آن است که در حین نوحه سرایی دروغ بگویند یا غنا انجام دهند. و بطور کلی در صورتی که غرض یا کیفیت باطلی داشته باشد حرام است.

روایتهای بسیاری داریم که بزرکان بر مرگ عزیزان خود گریسته اند:

ابن قدامه روایت می کند: حضرت فاطمه زهرا (س) و ابوبکر بر مزار پیامبر یا بر بدن وی بوسه زده و گریسته اند . انس می گوید : در حالی که دختر رسول ا... را بر مزار پدرش دیدم که اشک از دیدگانش روان بود. عایشه گفت : ابوبکر بر جنازه رسول خدا حاضر شد کفن بالا زد و صورت پیامبر را بوسید و گریست.از علی (ع) نقل شده: حضرت فاطمه س مشتی از خاک قبر پیامبر را برداشت و بر چشمانش مالید.

البته سوگواری غیر مشروع هم در احادیثی به ما رسیده است :

ام عطیه نقل می کند در هنگام بیعت با رسول خدا پیامبر از ما عهد گرفت که نوحه سرایی نکنیم .از این حدیث بر میاید که مسلمانان باید از نوحه کردن به روش جاهلیت بپرهیزند.

ابوموسی اشعری از پیامبر نقل می کند که فرمود آن که در هنگام مصیبت صورت را بخراشد و دامن را چاک دهد و به سبک جاهلیت زاری کند از ما نیست.

ابن قدامه می افزاید : از این حدیث نیز مطالبی که قبلا بیان کردیم بدست می آید  و معلوم می شود عزاداری به چه صورت حرام است و اگر سوگواری مطابق فطرت و عطوفت انسانی باشد و از حریم عقل و شرع بیرون نرود اشکالی ندارد .


 نوشته شده توسط نشریه چشمه در پنج شنبه 86/12/16 و ساعت 4:34 عصر | نظرات دیگران()

برخى از نویسندگان غیر مسلمان مستقلا کتاب درباره این حادثه نوشته‏اند .در اینجا تنها تعدادى اندک از این نظرها(از مسلمانان و غیر مسلمانان)آورده مى‏شود .

مهاتما گاندى(رهبر استقلال هند) :من زندگى امام حسین،آن شهید بزرگ اسلام را بدقت خوانده‏ام و توجه کافى به صفحات کربلا نموده‏ام و بر من روشن شده است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد،بایستى از سرمشق امام حسین پیروى کند.

محمد على جناح(قاعد اعظم پاکستان) :هیچ نمونه‏اى از شجاعت،بهتر از آنکه امام حسین از لحاظ فداکارى و تهور نشان داد در عالم پیدا نمى‏شود.به عقیده من تمام مسلمین باید از سرمشق این شهیدى که خود را در سرزمین عراق قربان کرد پیروى نمایند.

چارلز دیکنز(نویسنده معروف انگلیسى) :اگر منظور امام حسین جنگ در راه خواسته‏هاى دنیایى بود،من نمى‏فهمم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند؟پس عقل چنین حکم مى‏نماید که او فقط بخاطر اسلام،فداکارى خویش راانجام داد.

توماس کارلایل(فیلسوف و مورخ انگلیسى) :بهترین درسى که از تراژدى کربلا مى‏گیریم،اینست که حسین و یارانش ایمان استوار به خدا داشتند.آنها با عمل خود روشن کردند که تفوق عددى در جایى که حق با باطل روبرو مى‏شود اهمیت‏ندارد و پیروزى حسین با وجود اقلیتى که داشت،باعث شگفتى من است.

ادوارد براون(مستشرق معروف انگلیسى) :آیا قلبى پیدا مى‏شود که وقتى درباره کربلا سخن مى‏شنود،آغشته با حزن و الم نگردد؟حتى غیر مسلمانان نیز نمى‏توانند پاکى روحى را که در این جنگ اسلامى در تحت لواى آن انجام گرفت انکار کنند.

فردریک جمس :درس امام حسین و هر قهرمان شهید دیگرى این است که در دنیا اصول ابدى عدالت و ترحم و محبت وجود دارد که تغییر ناپذیرند و همچنین مى‏رساند که هر گاه کسى براى این صفات مقاومت کند و بشر در راه آن پافشارى نماید،آن اصول همیشه در دنیا باقى و پایدار خواهد ماند.

واشنگتن ایروینگ(مورخ مشهور آمریکایى) :براى امام حسین«ع»ممکن بود که زندگى خود را با تسلیم شدن اراده یزید نجات بخشد،لیکن مسؤولیت پیشوا و نهضت بخش اسلام اجازه نمى‏داد که او یزید را بعنوان خلافت بشناسد.او بزودى خود را براى قبول هر ناراحتى و فشارى به منظور رها ساختن اسلام از چنگال بنى امیه آماده ساخت.در زیر آفتاب سوزان سرزمین خشک و در روى ریگهاى تفتیده عربستان، روح حسین فنا ناپذیر است.اى پهلوان و اى نمونه شجاعت و اى شهسوار من،اى حسین!

توماس ماساریک :گر چه کشیشان ما هم از ذکر مصائب حضرت مسیح مردم را متأثر مى‏سازند،ولى آن شور و هیجانى که در پیروان حسین«ع»یافت مى‏شود در پیروان مسیح یافت نخواهد شد و گویا سبب این باشد که مصائب مسیح در برابر مصائب حسین«ع»مانند پر کاهى است در مقابل یک کوه عظیم پیکر.

موریس دوکبرى :در مجالس عزادارى حسین گفته مى‏شود که حسین،براى حفظ شرف و ناموس مردم و بزرگى مقام و مرتبه اسلام،از جان و مال و فرزند گذشت و زیر بار استعمار و ماجراجویى یزید نرفت.پس بیایید ما هم شیوه او را سرمشق قرار داده از زیردستى استعمارگران خلاصى یابیم و مرگ با عزت را بر زندگى با ذلت ترجیح دهیم.

ماربین آلمانى(خاور شناس) :حسین«ع»با قربانى کردن عزیزترین افراد خود و با اثبات مظلومیت و حقانیت خود،به دنیا درس فداکارى و جانبازى آموخت و نام اسلام و اسلامیان را در تاریخ ثبت و در عالم بلند آوازه ساخت.این سرباز رشید عالم اسلام به مردم دنیا نشان داد که ظلم و بیداد و ستمگرى پایدار نیست و بناى ستم هر چه ظاهرا عظیم و استوار باشد،در برابر حق و حقیقت چون پر کاهى بر باد خواهد رفت.

بنت الشاطى :زینب،خواهر حسین بن على«ع»لذت پیروزى را در کام ابن زیاد و بنى امیه خراب کرد و در جام پیروزى آنان قطرات زهر ریخت،در همه حوادث سیاسى پس از عاشورا،همچون قیام مختار و عبد الله بن زبیر و سقوط دولت امویان و برپایى حکومت عباسیان و ریشه دواندن مذهب تشیع،زینب قهرمان کربلا نقش برانگیزنده داشت.

لیاقت على خان(نخستین نخست وزیر پاکستان) :این روز محرم،براى مسلمانان سراسر جهان معنى بزرگى دارد.در این روز،یکى از حزن آورترین و تراژدیک‏ترین وقایع اسلام اتفاق افتاد،شهادت حضرت امام حسین«ع»در عین حزن،نشانه فتح نهایى روح واقعى اسلامى بود،زیرا تسلیم کامل به اراده الهى به شمار مى‏رفت.این درس به ما مى‏آموزد که مشکلات و خطرها هر چه باشد،نبایستى ما پروا کنیم و از راه حق و عدالت منحرف شویم.

جرج جرداق(دانشمند و ادیب مسیحى) :وقتى یزید،مردم را تشویق به قتل حسین و مأمور به خونریزى مى‏کرد،آنها مى‏گفتند:«چه مبلغ مى‏دهى؟»اما انصار حسین به او گفتند:ما با تو هستیم.اگر هفتاد بار کشته شویم،باز مى‏خواهیم در رکابت جنگ کنیم و کشته شویم.

عباس محمود عقاد(نویسنده و ادیب مصرى) :جنبش حسین،یکى از بى نظیرترین جنبشهاى تاریخى است که تاکنون در زمینه دعوتهاى دینى یا نهضتهاى سیاسى پدیدار گشته است...دولت اموى پس از این جنبش،به قدر عمر یک انسان طبیعى دوام نکرد و از شهادت حسین تا انقراض آنان بیش از شصت و اندى سال نگذشت.

احمد محمود صبحى :اگر چه حسین بن على«ع»در میدان نظامى یا سیاسى شکست خورد،اما تاریخ،هرگز شکستى را سراغ ندارد که مثل خون حسین«ع»به نفع شکست خوردگان تمام شده باشد.خون حسین،انقلاب پسر زبیر و خروج مختار و نهضتهاى دیگر را در پى داشت،تا آنجا که حکومت اموى ساقط شد و نداى خونخواهى حسین،فریادى شد که آن تختها و حکومتها را به لرزه درآورد.

آنطون بارا (مسیحى) :اگر حسین از آن ما بود،در هر سرزمینى براى او بیرقى بر مى‏افراشتیم و در هر روستایى براى او منبرى بر پا مى‏نمودیم و مردم را با نام حسین به مسیحیت فرا مى‏خواندیم.

نیکلسون(خاورشناس معروف) :بنى امیه،سرکش و مستبد بودند،قوانین اسلامى را نادیده انگاشتند و مسلمین را خوار نمودند...و چون تاریخ را بررسى کنیم،گوید: دین بر ضد فرمانفرمایى تشریفاتى قیام کرد و حکومت دینى در مقابل امپراتورى ایستادگى نمود.بنابر این،تاریخ از روى انصاف حکم مى‏کند که خون حسین«ع»به گردن بنى امیه است.

سر پرسى سایکس(خاور شناس انگلیسى) :حقیقتا آن شجاعت و دلاورى که این عده قلیل از خود بروز دادند،به درجه‏اى بوده است که در تمام این قرون متمادى هر کسى که آن را شنید،بى اختیار زبان به تحسین و آفرین گشود.این یک مشت مردم دلیر غیرتمند،مانند مدافعان ترموپیل،نامى بلند غیر قابل زوال براى خود تا ابد باقى گذاشتند.

تاملاس توندون(هندو،رئیس سابق کنگره ملى هندوستان) :این فداکاریهاى عالى از قبیل شهادت امام حسین«ع»،سطح فکر بشریت را ارتقا بخشیده است و خاطره آن شایسته است همیشه باقى بماند و یادآورى شود. محمد زغلول پاشا(در مصر،در تکیه ایرانیان) :حسین«ع»در این کار،به واجب دینى و سیاسى خود قیام کرده و اینگونه مجالس عزادارى،روح شهامت را در مردم پرورش مى‏دهد و مایه قوت اراده آنها در راه حق و حقیقت مى‏گردد.

عبد الرحمان شرقاوى(نویسنده مصرى) :حسین«ع»،شهید راه دین و آزادگى است.نه تنها شیعه باید به نام حسین ببالد،بلکه تمام آزاد مردان دنیا باید به این نام شریف افتخار کنند .

طه حسین(دانشمند و ادیب مصرى) :حسین«ع»براى به دست آوردن فرصت و از سرگرفتن جهاد و دنبال کردن از جایى که پدرش رها کرده بود،در آتش شوق مى‏سوخت.او زبان را درباره معاویه و عمالش آزاد کرد،تا به حدى که معاویه تهدیدش نمود.اما حسین،حزب خود را وادار کرد که در طرفدارى حق سختگیر باشند.

عبد الحمید جودة السحار(نویسنده مصرى) :حسین«ع»نمى‏توانست با یزید بیعت کند و به حکومت او تن بدهد،زیرا در آن صورت،بر فسق و فجور،صحه مى‏گذاشت و ارکان ظلم و طغیان را محکم مى‏کرد و بر فرمانروایى باطل تمکین مى‏نمود.امام حسین به این کارها راضى نمى‏شد،گر چه اهل و عیالش به اسارت افتند و خود و یارانش کشته شوند.

علامه طنطاوى(دانشمند و فیلسوف مصرى) :(داستان حسینى)عشق آزادگان را به فداکارى در راه خدا بر مى‏انگیزد و استقبال مرگ را بهترین آرزوها به شمار مى‏آورد،چندانکه براى شتاب به قربانگاه،بر یکدیگر پیشى جویند.

العبیدى(مفتى موصل) :فاجعه کربلا در تاریخ بشر نادره‏اى است،همچنان که مسببین آن نیز نادره‏اند...حسین بن على«ع»سنت دفاع از حق مظلوم و مصالح عموم را بنا بر فرمان خداوند در قرآن به زبان پیمبر اکرم وظیفه خویش دید و از اقدام به آن تسامحى نورزید.هستى خود را در آن قربانگاه بزرگ فدا کرد و بدین سبب نزد پروردگار،«سرور شهیدان»محسوب شد و در تاریخ ایام،«پیشواى اصلاح طلبان» به شمار رفت. آرى،به آنچه خواسته بود و بلکه برتر از آن،کامیاب گردید.


 نوشته شده توسط نشریه چشمه در پنج شنبه 86/12/16 و ساعت 4:33 عصر | نظرات دیگران()

پرتو اول

دلت میخواهد که طاقت بیاوری و صبوری کنی.

 بچه ها چشمشان به توست وتو اگر آرام باشی ، آرامش می گیرند و اگر تو بی تابی کنی ، طاقت از کف می دهند .

پس باید قطره قطره آب شوی وسکوت کنی . جرعه جرعه خون دل خوری و دم بر نیاری . حسین از صبح با تک تک هر صحابی ، به شهادت رسیده است ، با قطره قطره خون هر شهید ، به زمین نشسته است و تو هر بار به او تسلی بخشیده ای و اشک از دیدگان دلش سترده ای .

هر بار که از میدان برآمده افزایش موهای سپید سرو رویش را شماره کرده ای ، در خود شکسته ای ، اما خم به ابرو نیاورده ای . خواهر اگر تعداد موهای سپید برادر را نداند که خواهر نیست ، تازه اینها مربوط به ظواهر است . زینب یعنی شناسای بندهای دل حسین ، یعنی زیستن در دهلیزهای قلب حسین ،عبور کردن از رگهای حسین و تپیدن با نبض حسین . زینب یعنی چشیدن خارپای حسین با چشم . زینب یعنی کشیدن بار پشت حسین، بر دل .

حسین هر بار آمدن و رفتن ، تعزیتهایش را به دامان تو می ریخت و التیام از نگاه تو می گرفت . این بود که هر بار سنگین می آمد و سبکبال باز می گشت . خسته و شکسته می آمد اما برقرار و استوار باز می گشت .

دلت میخواهد که طاقت بیاوری و صبوری کنی.

 اما اکنون ماجرا متفاوت است . علی اکبر برای تو تنها یک برادرزاده نیست . علی اکبر پیامبر دوباره توست .علی اکبر برای تو التیام شهادت محسن است . غنچه نیامده . غنچه پیش از شکفتن پرپر شده .شهادت محسن بر دلت زخمی ماندگار شد . وتا علی اکبر نیامد این زخم التیام نیافت . اکنون این مرهم زخم توست که به خون آغشته شده است . اکنون این زخم کهنه توست که سر باز کرده است .

دوست داشتی که حسین را دمادم در آغوش بگیری اما تو بزرگ بودی و حسین بزرگتر و شرم همیشه مانع می شد و تو همیشه به نگاه اکتفا میکردی و با چشمهایت بر سرو روی حسین بوسه می زدی . وقتی علی اکبر آمد ، میوه بهانه چیده شد و همه موانع برچیده . حسین کوچکت همیشه در آغوش تو بود و تو می توانستی تمامی احساسات حسین طلبانه ات را نثار او کنی .

دلت میخواهد که طاقت بیاوری و صبوری کنی. اما چگونه؟

با این قامت شکسته که نمی توان خیمه وجود حسین را عمود شد . بااین دل گداخته که نمی توان بر جگر حسین مرهم گذاشت .

اکنون صاحب عزا تویی چگونه به تسلای حسین برخیزی. نیازی نیست زینب ! این را هم حسین خوب می فهمد .

وقتی پیکر پاره پاره علی اکبر به نزدیکی خیمه ها می رسد و تو به پهنای صورت اشک می ریزی و روی به ناخن می خراشی وقتی تا رسیدن به پیکر علی چند بار زمین می خوری و بر می خیزی وقتی خودت را بر روی پیکر علی اکبر می اندازی ، حسین فریاد می زند :" زینب را در یابید . هم الان است که قالب تهی کند و کبوتر جانش از قفس تنش بگریزد ".

پرتو دوم

دو نوجوانی که اکنون بسوی تو پیش می آیند ، فرزندان تواند، عون و محمد.

هر دو یلی شده اند برای خودشان .

به شاخه های شمشاد می مانند . هیچگاه به دید فروشنده اینسان به آنها نگاه نکرده بودی چه بزرگ شده اند چه قد کشیده اند چه به کمال رسیده اند . جان می دهند برای قربانی کردن پیش پای حسین، برای باز پس دادن به خدا . برای عرضه در بازار عشق.

از صبح بی تاب و قرار بوده اند . پیش از علی اکبر بار سفر بسته اند اما امام پروانه پرواز را به علی اکبر داده است و این آنها را بی تاب کرده است . علت بی تابی شان را می دانی اما آب در دلت تکان نمی خورد . می دانی که قرار نیست دنیای بعد از حسین را ببینند. اینهمه سال پای دو گل نشسته ای تا به محبوبت هدیه اش کنی . همه آن رنجها برای امروز سپری شده است و حالا مگر می شود که نشود.

اکنون هر دو بغض کرده اند : " مادر امام رخصت میدان نمی دهد کاری بکن ".

تو می گویی :" عزیزان پای مرا به میان نکشید ."

محمد می گوید :" ماندن بیش ازاین قابل تحمل نیست مادر! دست ما و دامنت!"

تو قامت دو نوجوانت را دوره می کنی و می گویی:" رمز این کار را به شما می گویم تا ببینم خودتان چه می کنید .آری قفل رضایت امام به رمز این کلام گشوده می شود . بروید و امام را به مادرش فاطمه (س) قسم بدهید همین ."

هر دو نگاهشان را به حلقه چشمهای تو میدوزند.

مادرانه تشر میزنی :"بروید دیگر ، چرا ایستاده اید ؟!"

وقتی طنین صدای عون به رجز در میدان می پیچد می فهمی که کلام رمز کار خودش را کرده است و پروانه شهادت از سوی امام صادر شده است .شاید این اولین بار است که صدای فریاد عون را می شنوی از آنجا که همیشه با تو آرام و به مهر سخن می گفته نمی توانستی تصور کنی که ذخیره و ظرفیتی از فریاد هم در حنجره داشته باشد.

در این لحظات نباید خود را نشان بدهی ؛و حتی بنا نداری پا از خیمه بیرون بگذاری . اکنون از خیمه درآمدن و در پیش چشم حسین ظاهر شدن یعنی به رخ کشیدن این دو هدیه کوچک . واین دو گل نورسته چه قابل دارد پیش پای حسین! اکنون شرم از این دو هدیه کوچک، کافیست تا تلاقی نگاه تو را با حسین پرهیز دهد.  ای وای این کسی که پیکر عون و محمد را به بغل زده و با کمر شکسته و چشمهای گریان آن دو را بسوی خیمه می کشاند حسین است. جان عالم بفدایت، حسین جان رها کن این دو قربانی کوچک را. خسته می شوی. رهایشان کن حسین جان! اینها برای همین خاک آفریده شده اند. من این دو ستاره کوچک را در مقابل خورشید وجود تو اصلاً نمی بینم ...

زینب! کاش از خیمه بیرون می زدی و خودت را به حسین نشان می دادی تا او ببیند که خم به ابرو نیاورده ای، تا او ببیند که زخم علی اکبر بر دلت عمیق تر است تا این دو خراش کوچک. تا او ...  اما نه، چه نیازی که دل تو چون آئینه در دستان حسین است.

پرتو سوم

قصه غریبی است این ماجرای عطش. درکربلا شاید هیچ کس به اندازه تو زهرعطش در جانش رسوخ نکرده باشد. معجر و مقنعه و عبا و دشداشه ، در زیر این آفتاب سوزنده نینوا، حتی خون رگهای تو را تبخیر کرده است.

و تو اکنون باید زبانه های عطش را در چشمهای کودکان نظاره کنی و زبان به کام بگیری و دم بر نیاوری. باید ببینی که کودکان پیراهنهای خود را بالا زده اند و شکم به رطوبت جای مشک پیشین سپرده اندتا تشنگی را فرو بنشانند.

  اما از همه اینها مهمتر آن است که نگذاری آتش عطش بچه ها از در و دیوار خیمه ها  به گوش عباس برسد. 

  او تاب دیدن اشک بچه ها را ندارد. او در مقابل گریه های رقیه دوام  نمی آورد .فقط کافی است که سکینه لب به خواستن آب تر کند؛ او تمام دریاهای عالم را به پایش می ریزد. نه، نه، نه، عباس نباید لبهای به خشکی نشسته سکینه را نبیند. نگاه عباس نباید با نگاه سکینه تلاقی کند. زندگی بدون آب ممکن تر است تا بدون عباس.

اما مگر او با گفتن و شنیدن خبردار می شود ؟ دل او آئینه آفرینش است؛ دل عباس به آسمان آبی و بی ابر می ماند. پرواز هیچ پرنده خیالی در نظرگاه دلش مخفی نمی ماند. چگونه ممکن است که او از عطش حسین و بچه های حسین بی خبر بماند؟!

 وحال چه گذشت که عباس ادب، عباس معرفت، عباس خضوع، پیش روی امام ایستاده است و گفته است:" آقا تابم تمام شده است".و آقا رخصت داده است. خب اگر آقا رخصت داده است پس چرا نمی روی عباس! اینجا حول و حوش خیمه زینب چه میکنی ؟ آمده ای که معرفت را به تجلی بنشینی؟ ادب راکمال ببخشی ؟ عباس من ! تو خود معلم عشقی ! امتحان چه را پس می دهی ؟

 عباس من! پس چیزی بگو چرا سکوت کرده ای ونگاهت را به خیمه ها دوخته ای. دل زینب اگر کوه هم باشد مثل پنبه در مقابل نگاه تو زده می شود . اما مگر چه مانده است که نگفته ای؟ شیواتر از چشم تو چیست؟ برو عباس من بیش از این تاب نگاهت را ندارم.

می بینمت که مشک آب به دست راست و شمشیر به دست چپ گرفته ای یعنی که قصد جنگ نداری.و با خود زمزمه میکنی:  و ا... ان قطعتموا یمینی    انی احامی ابدا عن دینی

چه حال خوشی داری با این ترنمی که برای حسینت پیدا می کنی  که ناگهان سایه ای از پشت نخلها بیرون میجهد و غفلتا دست راست تو را قطع می کند. اما این که تو داری غفلت نیست, عین حضور است. تو فقط حسین را قرار است ببینی که می بینی . دیگران چه جای دیدن دارند ؟! حتی وقتی در شریعه فرات به آب نگاه می کنی به جای خودت تمثال حسین را می بینی و چه سبکبال از کناره فرات بر میخیزی.

و حال مشک  به دندان میگیری و به نگاه سکینه فکر میکنی ...

جانم فدای اشکهای تو! گریه نکن عباس من!  دشمن نباید چشمهای تو را اشکبار ببیند .

و من از هم اکنون باید به تسلای دل حسین بر خیزم ! غم از دست رفتن برادری چون تو پشت حسین را می شکند .

جانم فدای این دو برادر! 


 نوشته شده توسط نشریه چشمه در پنج شنبه 86/12/16 و ساعت 4:33 عصر | نظرات دیگران()

پرتو چهارم

خودت را مهیا کن زینب  که حادثه دارد به اوج خود نزدیک می شود. همه تحملها که تاکنون کرده ای تمرین بوده است همه مقدمه بوده است و همه تابها و توانها ، تدارک این لحظه عظیم  امتحان!

انگار که از ازل تا کنون هیچ مصیبتی نبوده است. چرا که حسین بوده است و حسین کافی است تا همه خلا ها و کاستیها را پر کند.

این حسین است که با نوایی غریب صدا میزند : ای زینب! ای ام کلثوم! ای فاطمه! ای سکینه! ... سلام جاودانه من به شما

از لحن کلام در می یابی که این مقدمه وداع با توست . سکینه هم بوضوح بوی فراق و شهادت را از این کلام استشمام می کند.  نه کلام نمی تواند. هیچ کلامی نمی تواند آرامش را به قلب سکینه باز گرداند مگر فقط آغوش حسین! گشودن این دو آغوش فقط کار توست . دختران دیکر هم سهمی دارند. این دختران مسلم ، این فاطمه، این رقیه که به پهنای صورت اشک می ریزدو لبهایش را بهم می فشرد تا صدای گریه هایش جان پدر را نیاشوبد؛ اینها هم از این واپسین جرعه های محبت سهمی می طلبند. اگر چه سکوت میکنند اما نگاهشان غرق تمناست.

سکینه را به آغوش می کشی تا هم پناه اشک او باشی و هم راه را برای رقیه گشوده باشی. برای رقیه ماجرا متفاوت است . دختری که در تمام عمر سه ساله خویش جز مهر  و عطوفت ندیده است . دختری که در تلاقی آغوشها پایش به زمین نرسیده است. پدر را عازم سفر می بیند اما نمی داند که چرا خبر این سفر اینقدر دلش را می شکند و اشکهایش را جاری می کند. فقط می داند که باید پدر را از رفتن باز دارد . با هر ترفندی که دختری مثل رقیه می تواند، پای پدری مثل  حسین را سست کند باید به میدان بیاید.

دیدن جست و خیز ماهی کوچکی بر خاک در تحمل تو نیست . بخصوص اگر آن ماهی کوچک قلب تو باشد، دردانه تو باشد، رقیه تو باشد.از خیمه بیرون می زنی و به خیمه خلوت پناه می بری تا بتوانی بغضت را بی مهابا رها کنی و به آسمان ابری چشم مجال باریدن دهی . نمی فهمی که زمان چگونه می گذرد و تو کی از هوش می روی . چشمهایت را باز می کنی و حسین را می بینی که سرت را به زانو گرفته است. یک لحضه آرزو می کنی کاش زمان متوقف بشود و این حضور به اندازه عمر کائنات دوام بیاورد . این شاید تقدیر شیرین خداست برای تو که وداعت را با حسین در این  خلوت قرار دهد و همه چشمها را از این وداع آتشناک بپوشاند.  هیچ کس تا ابد جز خود خدا نمی داند که میان تو و حسین در این لحضات چه می گذرد . حتی فرشتگان از بیم آتش گرفتن بالهای خویش در هرم  این وداع به شما نزدیک نمی شوند.

هیچ کس نمی تواند بفهمد که دست حسین با قلب تو چه می کند؟

هیچ کس نمی تواند بفهمد که نگاه حسین در جان تو چه می ریزد؟

فقط آنچه دیگران ممکن است بدانند این است که زینبی دیگر از خیمه بیرون می آید.

زینبی که دیگر زینب نیست . تماما حسین شده است.

پرتو پنجم

بریده باد دستهای تو مالک!

این شمشیر مالک بن یسر کندی است که بر فرق امام فرود آمده است. همه عالم فدای یک تار مویت حسین جان ! برگرد! این پیشانی بستن می خواهد، این کلاه و عمامه عوض کردن و ... این چشم خون گرفته بوسیدن.

تا دشمن به خود مشغول است و کشته های شمشیر تو را جمع می کند بیا  تا خواهرت این زخم را با پاره جگر مرهم بگذارد. بیا که خون گونه ات را به اشک چشم بروبد، بیا که جانش را سر دست بگیرد و دور سرت بگرداند.

پیش از آنکه دست تو پارچه را گرداگرد سر حسین بپیچد، بچه ها گرداگرد او حلقه زده اند . پیش روی بچه ها محبوبترین عزیزآنهاست که تا دمی دیگر برای همیشه ترکشان می گوید. حکایت غریبی است حکایت این لحظات که فهم از دریافتن آن عاجز است چه رسد به گفتن و پرداختن. وچه سخت است برای حسین گفتن این کلام به توکه: باز کن این حلقه های عاطفه را از دست و بال من! این حلقه ها از اعماق قلب تو گذشته است چگونه می توان این حلقه ها را گشود؟ و دست به کار می شوی تو از سویی و سکینه از سوی دیگر .همه را یکی یکی از حسین جدا میکنی .  حسین از جا کنده میشود و پا در رکاب ذوالجناح می گذارد... اما اکنون ذوالجناح است که قدم از قدم بر نمی دارد. کی گریخته است این دخترک!؟ از روزن کدام غفلت استفاده کرده است و خود را به آنجا رسانده است؟ فاطمه نگاه در نگاه پدر می دوزد:

- پدر جان! منزل زباله یادت هست؟ وقتی خبر شهادت مسلم رسید؟ تو یتیمان مسلم را بر روی زانو نشاندی و دست نوازش بر سرشان کشیدی! پدر جان بوی یتیمی در شامه جهان پیچیده است. بابا! این بار که تو می روی قطعا یتیمی می آید . چه کسی گرد یتیمی از چهره ام بزداید؟ چه کسی مرا بر زانو بنشاند و دست نوازش بر سرم بکشد ؟ خودت این کار را بکن بابا!

حسین با همه عاطفه اش، فاطمه را در آغوش می فشرد بر سر و رویش دست می کشد و چشم و گونه و لبهایش را غرق بوسه میکند.

فاطمه بر می خیزد و حسین نیز؛ اما تو فرو می نشینی. حسین می ایستد اما تو فرو می شکنی  و ناگهان به یاد وصیت مادرت می افتی ؛

- مهلا مهلا! یابن الزهرا!قدری درنگ ... مهلتی ای فرزند زهرا!

ایستاد ! چه سرّ غریبی نهفته است در این نام زهرا!

احترام حضور توست یا نام زهرا که حسین را از اسب پیاده کرده است. وقتی سیراب لب از گلوی حسین برمی داری عمیق نفس می کشی و می گویی:" جانم فدای تو مادر!"

تو هنوز در خلسه ی این بو سه ای که صدای حسین را از میدان می شنوی.لا حول و لا قوة الا بالله .آری لحن این لا حول آهنگ فرو افتادن خورشید بر زمین است.حسین تو اما با اینهمه زخم ایستاده . فقط کاش حسین پیراهنش را به ستردن  خون پیشانی بالا نیاورد و سینه اش طمع تیر دشمن را برنیانگیزد.

پرتو ششم

رویت را مخراش ! مبادا که لب به نفرین گشایی و زمین و زمان را به هم بریزی و کائنات را کن فیکون کنی! ظهور ابر هبا سیاه در آسمان صاف آتش گرفتن گونه های خورشید برپا شدن طوفانی عظیم به رنگ سرخ ، برانگیخته شدن غبار سیاه و فرو باریدن خون همه از سر این کلامی است که تو اراده کردی و بر زبان نیاوردی :"کاش آسمان به زمین بیاید و کاش کوهها همه تکه تکه شوند و بر دامن بیابانها فرو بریزند کاش..."

اما مکن مگو، مخواه زینب !

گرز فریادت را بر سر عمر سعد بکوب که :" ننگ بر تو! پسر پیامبر را می کشند و تو نگاه می کنی؟!" بگذار او گریه کند و روی از تو بر نگرداند و کلام تو را نشنیده بگیرد . بگذار ... . اما نفرین مکن .

می دانستی که کربلائی هست می دانستی که عاشورائی خواهد آمد. اما هرگز فکر نمی کردی که فاجعه تا بدین حد عظیم و شکننده باشد.

می دانستی که حسین به هر حال در آغوش خون خواهد خفت و بر محمل شهادت سفر خواهد کرد اما گمان نمی کردی که کشتن پسر پیامبر این همه داوطلب داشته باشد.

شهادت ندیده نبودی مادرت عصمت کبری و پدرت علی مرتضی و برادرت حسن مجتبی همه هنگام سفر رخت شهادت پوشیدند.

در مخیله ات هم نمی گنجید که ممکن است جنایتی به این عظمت در عالم اتفاق بیفتد و همچنان آسمان پا بر جا بماند.

بگذار شمر با دست وپنجه خونین از قتلگاه بیرون بیاید سر برادرت را با افتخار بر سر دست بلند کند و بگوید:" یک لحظه نور چهره او و جمال صورت او آنچنان مرا به خود مشغول کرد که داشتم از کشتنش غافل می شدم اما به خود آمدم و کار را تمام کردم به امیر بگویید کار، کار من بوده است."

بگذار این ندا در آسمان بپیچد :" قتل الامام ابن الامام " اما حرف از فروریختن آسمان نزن!

شکیبای ات را از دست نده که آسمان بر ستون صبر تو ایستاده است.

اینک ملائک صف به صف در پیش تو زانو زده اند . این تمام پیامبران خداوندند که به تسلای دل مجروح تو آمده اند. جز اینجا واکنون زمین کی تمام پیامبران را یک جا بر روی خویش دیده است؟

این صف اولیاست . و این خود محمد - ص-  است که در میان معرکه ایستاده و محاسنش را در دست گرفته و اشک مثل باران بهاری بر روی گونه هایش فرو میریزد.

و حال این تویی که دست زیر پیکر پاره پاره حسین میگیری و او را از زمین بلند می کنی و می گویی :" خدا ! این قربانی را از آل محمد (ص) قبول کن. "


 نوشته شده توسط نشریه چشمه در پنج شنبه 86/12/16 و ساعت 4:33 عصر | نظرات دیگران()

سخنرانی آیت ا... مکارم شیرازی

 

مداحان اهل بیت سرمایه عظیمی در دست دارند که باید در حفظ آن کوشا باشند. مداحی می تواند احساسات عاشورایی را بسیج کند و اهداف امام حسین(ع) را در قالب شعر در دل‌های عزاداران به خصوص جوانان جای دهد. به همین خاطر ائمه(ع) فرمودند: "لک بیت بیت فی الجنه." اما این سرمایه ممکن است دچار آفاتی شود که به مواردی از آن‌ها اشاره می کنیم:

 1 -  خارج بودن اشعار از زبان "قال" یا زبان "حال"

توجه داشته باشید که اشعاری که می‌خوانید از زبان قال یا زبان حال خارج نباشد. زبان قال یعنی مطلب مدرک معتبری داشته باشد و زبان حال یعنی واقعاً حال امام حسین(ع) و اصحابش اقتضای اشعاری که می خوانید داشته باشد. باید شأن و منزلت امام حسین(ع) در محتوای اشعار حفظ شود. مثلاً وقتی می شنویم مداحی خطاب به امام حسین(ع) می‌گوید:" یقین دارم که در دل آرزویی به جز دامادی اکبر نداری"! عاشورا از آن علو مقامش چقدر پایین می آید؟! این مداح نه تنها بر خلاف تاریخ حرف زده، چرا که آن حضرت ازدواج کرده بود، بلکه خودش را  جای امام حسین(ع) حساب کرده و در واقع فکر و آرزوی خودش را بر زبان می آورد. و یا مداحی درباره امام زمان(ع) می گوید: نمی دانم تو آواره ی کدام بیابان هستی که من هم در آن آواره شوم. امام زمان(عج) که آواره نیست، آن حضرت در میان ما است، در میان محبان و شیعیان است. البته جا دارد از اشعار بعضی از شاعران متعهد معاصر قدردانی کنم که اشعار بلندی سروده اند و مداحان عزیز از اشعار بلند آنها استفاده کنند. به هر حال الحمدلله مداحانی با فکر بلند داریم که اشعار بسیار زیبایی می خوانند و اهداف مقدس امام حسین(ع) و مکتب اهل بیت و عشق به امام زمان(عج) را کاملاً پرورش می دهند.

2 - بیان مسایل غلوآمیز

نباید مسایلی بر زبان مداحان جاری شود که بوی غلو می دهد. امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: "هلک فی رجلان، محب غال و مبغض حال"؛ "دو گروه درباره من هلاک شدند، آنها که غلو می کنند و ما را برتر از مقاممان معرفی می کنند و همچون خداوند می ستایند و دشمنانی که العیاذبالله به ما لعن می کنند." از این که این دو گروه همسنگ هم قرار داده شدند، معنایش این است که هر دو گروه در اشتباه می‌باشند. گاهی از گوشه و کنار زمزمه‌هایی می شنویم که خیلی زننده است، "لا اله الا فاطمه الزهرا، یا لا اله الا زینب" کسی که این سخن را می گوید اگر بفهمد که چه می گوید استکانی که از آن چای می خورد را باید آب کشید. این حرف‌ها علاوه بر این که خلاف تعلیمات اسلام است، اگر به گوش دشمنان برسد، که این روزها راحت منتقل می شود – می‌گویند این که ما می گفتیم شیعیان کافرند، دلیلش این سخنان است. البته ممکن است این ذاکرین بی اطلاع باشند که باید پیش کسوت‌های مداحان و وعاظ محترم آنها را راهنمایی کنند.

در نام گذاری هیئت‌ها هم دقت شود. بعضی نام "دیوانگان امام حسین" را بر هیئت خود می گذارند که وقتی مختصرش می‌کنند می‌شود هیئت دیوانگان! به جای این اسامی که آثار بدی دارد، نام "عاشقان"، "فدائیان"، "دلدادگان" و "خادمان امام حسین" را انتخاب کنید.

3 -  عدم بهره‌مندی از آموزش‌های لازم

وعاظ محترم در حوزه‌ها درس می خوانند و پس از مرحله آموزش به وعظ می پردازند. همان طوری که منبر، ترکیبی از علم و هنر است، مداحی هم همین طور است، لذا برای مداحی هم آموزش دیدن لازم است. مداحان هم باید آگاهی و اطلاعات لازم را داشته باشند و هم این هنر را داشته باشند که چگونه بخوانند. اگر فقط بخش‌های مربوط به هنرمندی را یاد بگیرند ولی از جنبه علمی آموزش نبییند، کم می‌آورند و نمی‌توانند انجام وظیفه کنند. لذا خوب است مراکزی برای آموزش مداحان ایجاد شود و افراد عالم و شایسته آموزش دهند و افرادی که آگاهی لازم از مسایل اسلامی ندارند، وارد این کار نشوند.

4 - چراغ سبز گناه به مردم نشان دادن

نباید در مجالس عزاداری گفته شود که در طول سال هر گناهی که می خواهید انجام دهید اما در ایام محرم که عزاداری می کنید گناهان شسته می شود!امام حسین(ع) برای مکتب و مذهب شهید شد لذا در مجالس حسینی باید مذهب را تقویت کرد. جریان حاجب کاشانی و شعر او که :

"حاجب اگر معامله حشر با علی است         من ضامنم که هر چه خواهی گناه کن"

را می دانید که حضرت را در خواب دید که به او فرمود تو مداح خوبی هستی ولی این شعرت بد بود. وقتی او پرسید چه بگویم، امام(ع) فرمود بگو:

"حاجب اگر معامله حشر با علی است         شرم از رخ علی کن و کمتر گناه کن"

ببینید فرق این دو مکتب چقدر است؟

5 -  برهنگی عزاداران

من خواهش می‌کنم که در مجالس خود عزاداران را به درآوردن پیراهن تشویق نکنید، چون اگر ناظر نامحرم در مجلس باشد، این کار قطعاً گناه است و اگر هم این طور نباشد، می دانید که ما در زمانی زندگی می کنیم که این صحنه‌ها به راحتی فیلم برداری می‌شود و به سراسر دنیا فرستاده می‌شود و دشمنان می‌گویند این هم شیعیان امام حسین(ع)! لذا پیراهن در آوردن عزاداران در عصر و روزگار ما به مصلحت نیست و ضرر دارد.

6 - تشویق عزاداران به آسیب رساندن به بدنشان

این که مسلمان پذیرای آسیب رساندن بر بدن خود باشد، برای میدان جهاد و شهادت است و دیدیم که جوانان ما زیر بمب‌های دشمن قطعه قطعه شدند.اما با دست خود به بدن آسیب رساندن درست نیست. ما نباید مردم را به این کارها تشویق کنیم.

7 -  اجرای برنامه عزاداری در وقت نماز

مداحان عزیز دقت کنند که در وقت نماز برنامه نداشته باشند زیرا نماز ستون دین و سرمایه تربیت جامعه اسلامی و همه چیز ما مسلمانان است و نباید فدای چیزی شود. امام حسین(ع) در روز عاشورا زیر رگبار تیر دشمن نماز خواندند تا اعلان کنند که حتی در میدان جنگ هم نباید نماز را تعطیل کرد. در قرآن مجید حتی دستور نماز "خوف" هم که مخصوص میدان نبرد است آمده است. با این حال ما چطور به خود اجازه بدهیم که مجالس امام حسین(ع) باعث تعطیلی نماز شود؟!

8 -  به کارگیری آهنگ‌های نامناسب

در مجالس مذهبی آهنگ‌هایی که انتخاب می‌شود، باید مناسب باشد. آهنگ‌های سنتی خیلی مؤثر، جانسوز و مفید هستند. اما اخیراً از گوشه و کنار شنیده می‌شود که آهنگ‌های زمان طاغوت و آهنگ‌هایی که رسانه‌های آمریکایی می نوازند و کلاً آهنگ‌های لهو و فساد در مداحی‌ها استفاده می‌شود که از چنین اتفاقی به خدا پناه می بریم!

9 -  بازیچه سیاست‌های مرموز شدن

سیاست‌بازان مرموز می‌خواهند در همه امور و مراکز، اعم از مساجد، دانشگاه‌ها، مدارس، هیئت‌های مذهبی و مجالس مداحی نفوذ کنند. باید حواس شما جمع باشد تا بازیچه دست این افراد مرموز نشوید.

10 - خواندن روضه‌های سخت و سنگین

بعضی از روضه‌ها واقعاً دردناک است و امام زمان(ع) راضی نیست که به آن شدت خوانده شوند. البته روز تاسوعا و عاشورا استثناء است که نباید در آن ایام روضه‌های عادی خواند. ولی واعظ هنرمند و مداح هنرمند کسی است که بتواند از کنار مصیبت رد شود در همان حال مردم را تحت تأثیر قرار دهد. خواندن روضه‌های سخت و سنگین برای گریه گرفتن از مردم هنر نیست، هنر آن است که بتوان در حواشی مصیبت مردم را بگریانید.

11  - خسته کردن مردم

نباید مجالس مذهبی به گونه‌ای باشد که حضار به خصوص جوانان خسته شوند. چون گرگ‌هایی هستند که می‌خواهند جوانان ما را با ابزاری مانند ماهواره، اینترنت، مواد مخدر، مجالس بدآموز و ... از دین و مذهب و امام حسین(ع) جدا کنند. مجالس ما نباید برای آنها خسته کننده و کسالت آور باشد.

112 -  عدم رعایت احترام پیش کسوت

هر گروه و دسته‌ای دارای پیش کسوت می‌باشند. وعاظ و مداحان هم پیش کسوت‌هایی دارند که باید احترام آنها را حفظ کنند و از تجربه آنها استفاده کنند. این افراد چهل – پنجاه سال برای امام حسین(ع) مداحی کردند و منبر رفتند و امام حسین(ع) به آنها علاقه دارند، باید به آنها احترام کرد.

13 -  عدم تخلق به اخلاق حسینی

واعظان و مداحان باید به اخلاق حسینی متخلق باشند. مردم باید ببینند که مداحان دروغ نمی گویند، خیانت نمی‌کنند و زن و بچه آنها مودب به آداب اسلامی هستند و بدحجابی در میان آنها نیست. باید هر کسی به اندازه خود به این ویژگی آراسته باشد تا ان شاءالله مجالس مذهبی ارزش خود را در میان مردم حفظ کند و شما مداحان عزیز در سایه امام حسین(ع) بتوانید خودتان، خانواده تان، جامعه و کشورتان و اسلام و قرآن را حفظ کنید


 نوشته شده توسط نشریه چشمه در پنج شنبه 86/12/16 و ساعت 4:32 عصر | نظرات دیگران()
   1   2      >
درباره خودم

نشریه چشمه
نشریه چشمه
نشریه چشمه / هفته نامه سیاسی فرهنگی خبری / منتشره در دانشگاه فردوسی مشهد صاحب امتیاز و مدیر مسئول : حمیدرضا خداوردی ندرآبادی سردبیر : مهدی عبدی

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 10
بازدید دیروز: 63
مجموع بازدیدها: 204623
فهرست موضوعی یادداشت ها
اخبار هفتگی[23] . اخبار کوتاه[13] . احمدی نژاد[11] . انتخابات 88[11] . پی دی اف نشریه چشمه[10] . PDF[9] . انقلاب اسلامی[8] . امام خمینی (ره)[7] . اصلاح طلبان[7] . سخنان امام خمینی (ره)[6] . شعر[5] . بیانات مقام معظم رهبری[5] . خاتمی[5] . اسرائیل[4] . پی دی اف[4] . کروبی[4] . میرحسین موسوی[4] . هاشمی رفسنجانی[3] . قزوه[3] . قوه قضائیه[3] . میر حسین موسوی[3] . انتخابات[3] . آرمانهای انقلاب اسلامی[3] . آمریکا[3] . حسین موسویان[3] . جاسوس هسته ای[3] . اهل بیت (ع)[2] . دانشگاه آزاد[2] . دولت نهم[2] . اخبار کوتاه[2] . آرمان های انقلاب[2] . 16 آذر[2] . امام علی (ع)[2] . اسلام[2] . اقتصاد[2] . مناظره[2] . لاریجانی[2] . مفسد اقتصادی[2] . رژیم پهلوی[2] . سیاست خارجه[2] . شهید آوینی[2] . فرهنگ[2] . غرب[2] . لیبرالیسم[2] . ماهواره امید . مجلس ششم . مجلس شورای اسلامی . محرم . محمدرضا شاه . محمود احمدی نژاد . مذهبی ها . مسئله هسته ای . مسیح مهاجری . مطهری . مفاخر ملی . غرور ملی . غزه . فتح خون . فرح . فلسطین . فوکویاما . شماره 31 . شهید . شیعه . صادق هدایت . صهیونیسم . طرح وحدت ملی . طنز . عدالت . علم . عماد مغنیه . سیاست خارجی . سید حسن خمینی . سید حسن عاملی . سید حسن نصرالله . سید مهدی شجاعی . شاه . سعادت بشر . سلمان رشدی . مقام معظم رهبری . لبنان . لیبرال دموکراسی . کلانشهر . همایش صدمین سال قانونگذاری . وزارت اطلاعات . یادگار امام . کاخ مرمر . کنفرانس ضد نژادپرستی . نسل سوم . نشریه چشمه . نهج البلاغه . نیروی انتظامی . امام حسین (ع) . اصلاحات . اصولگرایان . اشراف مذهبی . اخبار کوتاه هفتگی . انتخابات ریاست جمهوری . انتظار . انتقاد . انرژی هسته ای . 18 تیر . 22 بهمن . ‏ خلیج فارس . 13 آبان . آرمانهای انقلاب . آزادی . آسیب های اجتماعی . اس ام اس . استعفای میر حسین موسوی . آمریکا . آمریکا ستیزی . آیات شیطانی . رابطه با آمریکا . راه امام . راهپیمایی . دانشگاه فردوسی مشهد . دموکراسی . دهه چهارم . دهه فجر . دوربان 2 . دوربین مداربسته . حکومت . حمله آمریکا . حکومت . حکومت دینی . حکومت مردمی . خودسوزی . پوچ گرایی . بسیج دانشجویی . انگلیس . پیشرفت . تربیت . تروریسم . تمسخر . توهین به اسلام . جامعیت اسلام . جامعیت امام علی (ع) . جامعیت در علوم . جانباز . جمع اضداد بین احساسات . جمهوری اسلامی . جنبش دانشجویی . جنبش سبز . جنگ 33 روزه . حاج رضوان . حسن روحانی .
جستجو در صفحه

لوگوی دوستان
خبر نامه