سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
هرکه بسیار یاد مرگ کند، خداوند دوستش خواهد داشت . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
 
امروز: سه شنبه 103 اردیبهشت 25

پرتو اول

دلت میخواهد که طاقت بیاوری و صبوری کنی.

 بچه ها چشمشان به توست وتو اگر آرام باشی ، آرامش می گیرند و اگر تو بی تابی کنی ، طاقت از کف می دهند .

پس باید قطره قطره آب شوی وسکوت کنی . جرعه جرعه خون دل خوری و دم بر نیاری . حسین از صبح با تک تک هر صحابی ، به شهادت رسیده است ، با قطره قطره خون هر شهید ، به زمین نشسته است و تو هر بار به او تسلی بخشیده ای و اشک از دیدگان دلش سترده ای .

هر بار که از میدان برآمده افزایش موهای سپید سرو رویش را شماره کرده ای ، در خود شکسته ای ، اما خم به ابرو نیاورده ای . خواهر اگر تعداد موهای سپید برادر را نداند که خواهر نیست ، تازه اینها مربوط به ظواهر است . زینب یعنی شناسای بندهای دل حسین ، یعنی زیستن در دهلیزهای قلب حسین ،عبور کردن از رگهای حسین و تپیدن با نبض حسین . زینب یعنی چشیدن خارپای حسین با چشم . زینب یعنی کشیدن بار پشت حسین، بر دل .

حسین هر بار آمدن و رفتن ، تعزیتهایش را به دامان تو می ریخت و التیام از نگاه تو می گرفت . این بود که هر بار سنگین می آمد و سبکبال باز می گشت . خسته و شکسته می آمد اما برقرار و استوار باز می گشت .

دلت میخواهد که طاقت بیاوری و صبوری کنی.

 اما اکنون ماجرا متفاوت است . علی اکبر برای تو تنها یک برادرزاده نیست . علی اکبر پیامبر دوباره توست .علی اکبر برای تو التیام شهادت محسن است . غنچه نیامده . غنچه پیش از شکفتن پرپر شده .شهادت محسن بر دلت زخمی ماندگار شد . وتا علی اکبر نیامد این زخم التیام نیافت . اکنون این مرهم زخم توست که به خون آغشته شده است . اکنون این زخم کهنه توست که سر باز کرده است .

دوست داشتی که حسین را دمادم در آغوش بگیری اما تو بزرگ بودی و حسین بزرگتر و شرم همیشه مانع می شد و تو همیشه به نگاه اکتفا میکردی و با چشمهایت بر سرو روی حسین بوسه می زدی . وقتی علی اکبر آمد ، میوه بهانه چیده شد و همه موانع برچیده . حسین کوچکت همیشه در آغوش تو بود و تو می توانستی تمامی احساسات حسین طلبانه ات را نثار او کنی .

دلت میخواهد که طاقت بیاوری و صبوری کنی. اما چگونه؟

با این قامت شکسته که نمی توان خیمه وجود حسین را عمود شد . بااین دل گداخته که نمی توان بر جگر حسین مرهم گذاشت .

اکنون صاحب عزا تویی چگونه به تسلای حسین برخیزی. نیازی نیست زینب ! این را هم حسین خوب می فهمد .

وقتی پیکر پاره پاره علی اکبر به نزدیکی خیمه ها می رسد و تو به پهنای صورت اشک می ریزی و روی به ناخن می خراشی وقتی تا رسیدن به پیکر علی چند بار زمین می خوری و بر می خیزی وقتی خودت را بر روی پیکر علی اکبر می اندازی ، حسین فریاد می زند :" زینب را در یابید . هم الان است که قالب تهی کند و کبوتر جانش از قفس تنش بگریزد ".

پرتو دوم

دو نوجوانی که اکنون بسوی تو پیش می آیند ، فرزندان تواند، عون و محمد.

هر دو یلی شده اند برای خودشان .

به شاخه های شمشاد می مانند . هیچگاه به دید فروشنده اینسان به آنها نگاه نکرده بودی چه بزرگ شده اند چه قد کشیده اند چه به کمال رسیده اند . جان می دهند برای قربانی کردن پیش پای حسین، برای باز پس دادن به خدا . برای عرضه در بازار عشق.

از صبح بی تاب و قرار بوده اند . پیش از علی اکبر بار سفر بسته اند اما امام پروانه پرواز را به علی اکبر داده است و این آنها را بی تاب کرده است . علت بی تابی شان را می دانی اما آب در دلت تکان نمی خورد . می دانی که قرار نیست دنیای بعد از حسین را ببینند. اینهمه سال پای دو گل نشسته ای تا به محبوبت هدیه اش کنی . همه آن رنجها برای امروز سپری شده است و حالا مگر می شود که نشود.

اکنون هر دو بغض کرده اند : " مادر امام رخصت میدان نمی دهد کاری بکن ".

تو می گویی :" عزیزان پای مرا به میان نکشید ."

محمد می گوید :" ماندن بیش ازاین قابل تحمل نیست مادر! دست ما و دامنت!"

تو قامت دو نوجوانت را دوره می کنی و می گویی:" رمز این کار را به شما می گویم تا ببینم خودتان چه می کنید .آری قفل رضایت امام به رمز این کلام گشوده می شود . بروید و امام را به مادرش فاطمه (س) قسم بدهید همین ."

هر دو نگاهشان را به حلقه چشمهای تو میدوزند.

مادرانه تشر میزنی :"بروید دیگر ، چرا ایستاده اید ؟!"

وقتی طنین صدای عون به رجز در میدان می پیچد می فهمی که کلام رمز کار خودش را کرده است و پروانه شهادت از سوی امام صادر شده است .شاید این اولین بار است که صدای فریاد عون را می شنوی از آنجا که همیشه با تو آرام و به مهر سخن می گفته نمی توانستی تصور کنی که ذخیره و ظرفیتی از فریاد هم در حنجره داشته باشد.

در این لحظات نباید خود را نشان بدهی ؛و حتی بنا نداری پا از خیمه بیرون بگذاری . اکنون از خیمه درآمدن و در پیش چشم حسین ظاهر شدن یعنی به رخ کشیدن این دو هدیه کوچک . واین دو گل نورسته چه قابل دارد پیش پای حسین! اکنون شرم از این دو هدیه کوچک، کافیست تا تلاقی نگاه تو را با حسین پرهیز دهد.  ای وای این کسی که پیکر عون و محمد را به بغل زده و با کمر شکسته و چشمهای گریان آن دو را بسوی خیمه می کشاند حسین است. جان عالم بفدایت، حسین جان رها کن این دو قربانی کوچک را. خسته می شوی. رهایشان کن حسین جان! اینها برای همین خاک آفریده شده اند. من این دو ستاره کوچک را در مقابل خورشید وجود تو اصلاً نمی بینم ...

زینب! کاش از خیمه بیرون می زدی و خودت را به حسین نشان می دادی تا او ببیند که خم به ابرو نیاورده ای، تا او ببیند که زخم علی اکبر بر دلت عمیق تر است تا این دو خراش کوچک. تا او ...  اما نه، چه نیازی که دل تو چون آئینه در دستان حسین است.

پرتو سوم

قصه غریبی است این ماجرای عطش. درکربلا شاید هیچ کس به اندازه تو زهرعطش در جانش رسوخ نکرده باشد. معجر و مقنعه و عبا و دشداشه ، در زیر این آفتاب سوزنده نینوا، حتی خون رگهای تو را تبخیر کرده است.

و تو اکنون باید زبانه های عطش را در چشمهای کودکان نظاره کنی و زبان به کام بگیری و دم بر نیاوری. باید ببینی که کودکان پیراهنهای خود را بالا زده اند و شکم به رطوبت جای مشک پیشین سپرده اندتا تشنگی را فرو بنشانند.

  اما از همه اینها مهمتر آن است که نگذاری آتش عطش بچه ها از در و دیوار خیمه ها  به گوش عباس برسد. 

  او تاب دیدن اشک بچه ها را ندارد. او در مقابل گریه های رقیه دوام  نمی آورد .فقط کافی است که سکینه لب به خواستن آب تر کند؛ او تمام دریاهای عالم را به پایش می ریزد. نه، نه، نه، عباس نباید لبهای به خشکی نشسته سکینه را نبیند. نگاه عباس نباید با نگاه سکینه تلاقی کند. زندگی بدون آب ممکن تر است تا بدون عباس.

اما مگر او با گفتن و شنیدن خبردار می شود ؟ دل او آئینه آفرینش است؛ دل عباس به آسمان آبی و بی ابر می ماند. پرواز هیچ پرنده خیالی در نظرگاه دلش مخفی نمی ماند. چگونه ممکن است که او از عطش حسین و بچه های حسین بی خبر بماند؟!

 وحال چه گذشت که عباس ادب، عباس معرفت، عباس خضوع، پیش روی امام ایستاده است و گفته است:" آقا تابم تمام شده است".و آقا رخصت داده است. خب اگر آقا رخصت داده است پس چرا نمی روی عباس! اینجا حول و حوش خیمه زینب چه میکنی ؟ آمده ای که معرفت را به تجلی بنشینی؟ ادب راکمال ببخشی ؟ عباس من ! تو خود معلم عشقی ! امتحان چه را پس می دهی ؟

 عباس من! پس چیزی بگو چرا سکوت کرده ای ونگاهت را به خیمه ها دوخته ای. دل زینب اگر کوه هم باشد مثل پنبه در مقابل نگاه تو زده می شود . اما مگر چه مانده است که نگفته ای؟ شیواتر از چشم تو چیست؟ برو عباس من بیش از این تاب نگاهت را ندارم.

می بینمت که مشک آب به دست راست و شمشیر به دست چپ گرفته ای یعنی که قصد جنگ نداری.و با خود زمزمه میکنی:  و ا... ان قطعتموا یمینی    انی احامی ابدا عن دینی

چه حال خوشی داری با این ترنمی که برای حسینت پیدا می کنی  که ناگهان سایه ای از پشت نخلها بیرون میجهد و غفلتا دست راست تو را قطع می کند. اما این که تو داری غفلت نیست, عین حضور است. تو فقط حسین را قرار است ببینی که می بینی . دیگران چه جای دیدن دارند ؟! حتی وقتی در شریعه فرات به آب نگاه می کنی به جای خودت تمثال حسین را می بینی و چه سبکبال از کناره فرات بر میخیزی.

و حال مشک  به دندان میگیری و به نگاه سکینه فکر میکنی ...

جانم فدای اشکهای تو! گریه نکن عباس من!  دشمن نباید چشمهای تو را اشکبار ببیند .

و من از هم اکنون باید به تسلای دل حسین بر خیزم ! غم از دست رفتن برادری چون تو پشت حسین را می شکند .

جانم فدای این دو برادر! 


 نوشته شده توسط نشریه چشمه در پنج شنبه 86/12/16 و ساعت 4:33 عصر | نظرات دیگران()
درباره خودم

نشریه چشمه
نشریه چشمه
نشریه چشمه / هفته نامه سیاسی فرهنگی خبری / منتشره در دانشگاه فردوسی مشهد صاحب امتیاز و مدیر مسئول : حمیدرضا خداوردی ندرآبادی سردبیر : مهدی عبدی

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 19
بازدید دیروز: 9
مجموع بازدیدها: 205440
فهرست موضوعی یادداشت ها
اخبار هفتگی[23] . اخبار کوتاه[13] . احمدی نژاد[11] . انتخابات 88[11] . پی دی اف نشریه چشمه[10] . PDF[9] . انقلاب اسلامی[8] . امام خمینی (ره)[7] . اصلاح طلبان[7] . سخنان امام خمینی (ره)[6] . شعر[5] . بیانات مقام معظم رهبری[5] . خاتمی[5] . اسرائیل[4] . پی دی اف[4] . کروبی[4] . میرحسین موسوی[4] . هاشمی رفسنجانی[3] . قزوه[3] . قوه قضائیه[3] . میر حسین موسوی[3] . انتخابات[3] . آرمانهای انقلاب اسلامی[3] . آمریکا[3] . حسین موسویان[3] . جاسوس هسته ای[3] . اهل بیت (ع)[2] . دانشگاه آزاد[2] . دولت نهم[2] . اخبار کوتاه[2] . آرمان های انقلاب[2] . 16 آذر[2] . امام علی (ع)[2] . اسلام[2] . اقتصاد[2] . مناظره[2] . لاریجانی[2] . مفسد اقتصادی[2] . رژیم پهلوی[2] . سیاست خارجه[2] . شهید آوینی[2] . فرهنگ[2] . غرب[2] . لیبرالیسم[2] . ماهواره امید . مجلس ششم . مجلس شورای اسلامی . محرم . محمدرضا شاه . محمود احمدی نژاد . مذهبی ها . مسئله هسته ای . مسیح مهاجری . مطهری . مفاخر ملی . غرور ملی . غزه . فتح خون . فرح . فلسطین . فوکویاما . شماره 31 . شهید . شیعه . صادق هدایت . صهیونیسم . طرح وحدت ملی . طنز . عدالت . علم . عماد مغنیه . سیاست خارجی . سید حسن خمینی . سید حسن عاملی . سید حسن نصرالله . سید مهدی شجاعی . شاه . سعادت بشر . سلمان رشدی . مقام معظم رهبری . لبنان . لیبرال دموکراسی . کلانشهر . همایش صدمین سال قانونگذاری . وزارت اطلاعات . یادگار امام . کاخ مرمر . کنفرانس ضد نژادپرستی . نسل سوم . نشریه چشمه . نهج البلاغه . نیروی انتظامی . امام حسین (ع) . اصلاحات . اصولگرایان . اشراف مذهبی . اخبار کوتاه هفتگی . انتخابات ریاست جمهوری . انتظار . انتقاد . انرژی هسته ای . 18 تیر . 22 بهمن . ‏ خلیج فارس . 13 آبان . آرمانهای انقلاب . آزادی . آسیب های اجتماعی . اس ام اس . استعفای میر حسین موسوی . آمریکا . آمریکا ستیزی . آیات شیطانی . رابطه با آمریکا . راه امام . راهپیمایی . دانشگاه فردوسی مشهد . دموکراسی . دهه چهارم . دهه فجر . دوربان 2 . دوربین مداربسته . حکومت . حمله آمریکا . حکومت . حکومت دینی . حکومت مردمی . خودسوزی . پوچ گرایی . بسیج دانشجویی . انگلیس . پیشرفت . تربیت . تروریسم . تمسخر . توهین به اسلام . جامعیت اسلام . جامعیت امام علی (ع) . جامعیت در علوم . جانباز . جمع اضداد بین احساسات . جمهوری اسلامی . جنبش دانشجویی . جنبش سبز . جنگ 33 روزه . حاج رضوان . حسن روحانی .
جستجو در صفحه

لوگوی دوستان
خبر نامه