نشریه چشمه
«اینجا انتخابات است
پایگاه مردم سالاری دینی
در وقاحتی بیکرانه
مردی را بر صلیب میکنند
به جرم این که 2 بار به روستای ما آمده است
و با پیرمردان دست چروکیده روستایی دست داده است
و پیرزنان ایلیاتی برای او کل زدهاند
اینجا انتخابات است
پایگاه بر دار رفتن مردی
که پرچمی سه رنگ را بر درفش زمین مانده شهدا علم کرده است
اما اسکندران خودی
بر کاکل تخت جمشید انقلاب
آتش فتنهای میاندازند
تا شعله زلف دخترکان نابالغ
از زیر روسریهای؟ انقلاب مخملین پریشان کنند
و من شاعر شوم
به دنبال قافیهای برای «غیرت»
تمام فرهنگ لغتهای خاورمیانه را بگردم
اینجا انتخابات است
پایگاه پول و پلو و پوستر
«مبل و اتومبیل و موبایل»
همه چیز راه «سبز» و «سیاه» دیدن
اینجا انتخابات است
ما باید جهانی شویم
من معتقدم جانبازان شیمیایی را مرخص کنیم
بگذارید سفارت آلمان نفس عمیق بکشد
«بگذارید که احساس هوایی بخورد»
جهان تشنه یک گورباچف دیگر است
ما باید جهانی شویم
هیات دولت چرا به سفرهای استانی میرود
دولت باید آدامس بجود
جوک بگوید
دولت باید پسته بخورد
و شعور ترسیدن از آمریکا را داشته باشد
وزرا در وبلاگهایشان قلیان بکشند
کاخ سبز داشته باشند
از پنجره کاخهایشان به مناطق محروم توجه کنند
اینجا انتخابات است
پایگاه بر صلیب رفتن مردی
که صورتش را بر قبر غریب شهدا میگذارد
و چهرهاش در بندر عباس آفتاب سوز شده است
با هیچ رنگی نمیبازد
هیچ رنگی را به بازی نمیگیرد
نه سبز است و نه سپید است و نه قرمز
او سبز است و سپید است و قرمز است
اینجا انتخابات است
پایگاه بر دار کردن مردی
که چهرهاش تکیده است
و در گودال یادمان شهدای شلمچه نماز زیارت میخواند
پیشانی بر تربت شهیدان میگذارد
و خون شهدا را کهنه نمیداند
و از تهمت خرافه پرستی نمیهراسد
من او را در نهجالبلاغه پیدا کردم
جوشن صغیر میخواند
او سر به زیر است
او سر بلند است
شب را خدا ز شرم نگاه تو آفرید / خورشید را ز شعله ی آه تو آفرید
شمسی تر از نگاه تو منظومه ای نبود / صد کهکشان ز ابر نگاه تو آفرید
آه ای شهیده ای که شهادت سپاه توست / جان را خدا شهید سپاه تو آفرید
هر جا که نور بود به گرد تو چرخ زد / ما را چو گرد بر سر راه تو آفرید
ای پشتوانه ی دو جهان ، عشق را خدا / با جلوه وجلالت و جاه تو آفرید
تقوای محض ، عصمت خالص ، گل خدا!
آخر چگونه شعر کنم قصه ی تو را؟
تو آمدی و زن به جمال خدا رسید / انسان دردمند به درک دعا رسید
تو آمدی و مهر و وفا آفریده شد / تو آمدی و نوبت عشق و حیا رسید
هاجر هر آن چه هروله کرد از پی تو کرد / آخر به حاجت تو به سعی صفا رسید
احمد ص اگر به عرش فرا رفت با تو رفت / مولا اگر رسید به حق با شما رسید
داغ پدر ،سکوت علی ع، غربت حسن ع / شعری شد و به حنجره ی کربلا رسید
در تل زینبیه غروبت طلوع کرد / با داغ تو قیامت زینب س فرا رسید
با محتشم به ساحل عمان رسید اشک / داغ تو بود بار امانت به ما رسید
تسبیح توست رشته ی تعقیب واجبات
قد قامت الصلاتی و حی علی الصلات
زهراترین شکوفه ی گلخانه ی رسول / با نام تو مدینه مدینه ست یا بتول
ای مردمی که زایر راز مدینه اید / آه ای مجاوران حرم حج تان قبول
اینجا کنار حجره ی پیغمبر خدا / آیینه خانه ای ست پر از تابش اصول
آیینه ای که ماه در آن می کشد نفس / آیینه ای که مهر در آن می کند حلول
دربین ماه های خدا چون تو ماه نیست / ای بین فصل های خدا بهترین فصول
اینجا نماز خانه ی مولا و فاطمه س ست / اینجاست خانه ی علی ع و خانه ی رسول
زهرا شدی که نام علی ع را علم کنی
پنهان شدی که هر دو جهان را حرم کنی
شب گریه های غربت مادر تمام شد / زینب س به گریه گفت که دیگر تمام شد
امشب اذان گریه بگوید بگو، بلال / سلمان به آه گفت ابوذر تمام شد
طفلان تشنه هروله در اشک می کنند / ایام تشنه کامی مادر تمام شد
آنشب حسن ع شکست که آرامتر حسین ع / چشم حسین ع گفت : برادر! تمام شد
تا صبح با تو استن حنانه ضجه زد / محراب خون گریست که منبر تمام شد
زاینده است چشمه ی زهرایی رسول / باور مکن که سوره ی کوثر تمام شد
باورمکن که فاطمه س از دست رفته است / باور مکن حماسه ی حیدر تمام شد؟
زهرا س اگرنبود حدیث کسا نبود
زینب س نبود و واقعه ی کربلا نبود
شب آمده ست گریه کنان بر مزار تو / دریا شکست موج زنان در کنارتو
بعدازتو چله چله علی ع خطبه خواندو سوخت / چرخید ذوالفقار علی ع در مدارتو
زینب س کجاست؟ همسفر خطبه های خون / دنیا چه کرد بعد تو با یادگار تو
باران نیزه ، نعش غریبانه ی حسن ع / آن روزگار زینب س و این روزگار تو
گل داد روی نیزه ، سرتشنه ی حسین ع / تا شام و کوفه رفت دل داغدار تو
تو سوگوار زینب س و زینب س غریب شام / تو سوگوار زینب س و او سوگوار تو
بعد از تو سهم آینه درد و دریغ شد
دست نوازشی که کشیدند تیغ شد
ای ناخدای کشتی درد - ای خدای درد / تنها تویی که آمده ای پا به پای درد
زین پیش درد و داغی اگر بود با تو بود / درد آشنای داغی و داغ آشنای درد
زانشب که غرق خطبه چشم تو شد علی ع / مانند رعد می شکند با صدای درد
شعر تو را چگونه بخوانم که نشکنم؟ / آخر بگو که قصه کنم از کجای درد ؟
ای قطعه ی بهشت ، غزلگریه ی زمین / با چشم خود سرود تو را های های درد
مگذار مردگان شب عافیت شویم / ما را ببر به آینه ی کربلای درد
تو آبروی داغی و تو آبروی اشک / تو ابتدای دردی و تو انتهای درد
یوسف اگر برای پدر درد آفرید
زهرا س شکست و درد پدر را به جان خرید
علیرضا قزوه
نام تو را باید
از فهرست اعراب شایسته خط بزنیم
تو بجای آنکه
در ایوان ویلای ساحلی ات لم بدهی
و چرت تابستانی ات را
با دود قلیان مفرح کنی
تفنگ دست می گیری
و از پشت تریبون المنار
با نعره هایت
چرت ما را پاره می کنی .
تو هیچ شباهتی به اعراب بزرگ نداری
نه شکمت آن اندازه است
که از پشت دشداشه های سفید
وقار عرب را نمایان کند
نه چفیه و عقال داری
تازه عمامه سیاه سرت می گذاری
که ما را به یاد خمینی می اندازد
که یکبار چرت مان را پاره کرده بود
تو ننگ عربی، سید حسن!
بجای آنکه در حرمسرایت بگردی
و رقص عربی ممالیک گرجی و اوکراینی ات را تماشا کنی
تا فردا در بهشت
برای مغازله با حوریان آماده باشی
در مخفیگاهت
که نمی دانیم کجاست
می نشینی و نهج البلاغه می خوانی
تو کافر شده ای، سید حسن!
و بر ماست که تو را به یهودیان اهل کتاب بسپاریم...
فقط به رسم مردان بزرگ عرب
صادق باش و بگو
برد موشک هایت
به ریاض که نمی رسد؟!