نشریه چشمه
پرتو چهارم
خودت را مهیا کن زینب که حادثه دارد به اوج خود نزدیک می شود. همه تحملها که تاکنون کرده ای تمرین بوده است همه مقدمه بوده است و همه تابها و توانها ، تدارک این لحظه عظیم امتحان!
انگار که از ازل تا کنون هیچ مصیبتی نبوده است. چرا که حسین بوده است و حسین کافی است تا همه خلا ها و کاستیها را پر کند.
این حسین است که با نوایی غریب صدا میزند : ای زینب! ای ام کلثوم! ای فاطمه! ای سکینه! ... سلام جاودانه من به شما
از لحن کلام در می یابی که این مقدمه وداع با توست . سکینه هم بوضوح بوی فراق و شهادت را از این کلام استشمام می کند. نه کلام نمی تواند. هیچ کلامی نمی تواند آرامش را به قلب سکینه باز گرداند مگر فقط آغوش حسین! گشودن این دو آغوش فقط کار توست . دختران دیکر هم سهمی دارند. این دختران مسلم ، این فاطمه، این رقیه که به پهنای صورت اشک می ریزدو لبهایش را بهم می فشرد تا صدای گریه هایش جان پدر را نیاشوبد؛ اینها هم از این واپسین جرعه های محبت سهمی می طلبند. اگر چه سکوت میکنند اما نگاهشان غرق تمناست.
سکینه را به آغوش می کشی تا هم پناه اشک او باشی و هم راه را برای رقیه گشوده باشی. برای رقیه ماجرا متفاوت است . دختری که در تمام عمر سه ساله خویش جز مهر و عطوفت ندیده است . دختری که در تلاقی آغوشها پایش به زمین نرسیده است. پدر را عازم سفر می بیند اما نمی داند که چرا خبر این سفر اینقدر دلش را می شکند و اشکهایش را جاری می کند. فقط می داند که باید پدر را از رفتن باز دارد . با هر ترفندی که دختری مثل رقیه می تواند، پای پدری مثل حسین را سست کند باید به میدان بیاید.
دیدن جست و خیز ماهی کوچکی بر خاک در تحمل تو نیست . بخصوص اگر آن ماهی کوچک قلب تو باشد، دردانه تو باشد، رقیه تو باشد.از خیمه بیرون می زنی و به خیمه خلوت پناه می بری تا بتوانی بغضت را بی مهابا رها کنی و به آسمان ابری چشم مجال باریدن دهی . نمی فهمی که زمان چگونه می گذرد و تو کی از هوش می روی . چشمهایت را باز می کنی و حسین را می بینی که سرت را به زانو گرفته است. یک لحضه آرزو می کنی کاش زمان متوقف بشود و این حضور به اندازه عمر کائنات دوام بیاورد . این شاید تقدیر شیرین خداست برای تو که وداعت را با حسین در این خلوت قرار دهد و همه چشمها را از این وداع آتشناک بپوشاند. هیچ کس تا ابد جز خود خدا نمی داند که میان تو و حسین در این لحضات چه می گذرد . حتی فرشتگان از بیم آتش گرفتن بالهای خویش در هرم این وداع به شما نزدیک نمی شوند.
هیچ کس نمی تواند بفهمد که دست حسین با قلب تو چه می کند؟
هیچ کس نمی تواند بفهمد که نگاه حسین در جان تو چه می ریزد؟
فقط آنچه دیگران ممکن است بدانند این است که زینبی دیگر از خیمه بیرون می آید.
زینبی که دیگر زینب نیست . تماما حسین شده است.
پرتو پنجم
بریده باد دستهای تو مالک!
این شمشیر مالک بن یسر کندی است که بر فرق امام فرود آمده است. همه عالم فدای یک تار مویت حسین جان ! برگرد! این پیشانی بستن می خواهد، این کلاه و عمامه عوض کردن و ... این چشم خون گرفته بوسیدن.
تا دشمن به خود مشغول است و کشته های شمشیر تو را جمع می کند بیا تا خواهرت این زخم را با پاره جگر مرهم بگذارد. بیا که خون گونه ات را به اشک چشم بروبد، بیا که جانش را سر دست بگیرد و دور سرت بگرداند.
پیش از آنکه دست تو پارچه را گرداگرد سر حسین بپیچد، بچه ها گرداگرد او حلقه زده اند . پیش روی بچه ها محبوبترین عزیزآنهاست که تا دمی دیگر برای همیشه ترکشان می گوید. حکایت غریبی است حکایت این لحظات که فهم از دریافتن آن عاجز است چه رسد به گفتن و پرداختن. وچه سخت است برای حسین گفتن این کلام به توکه: باز کن این حلقه های عاطفه را از دست و بال من! این حلقه ها از اعماق قلب تو گذشته است چگونه می توان این حلقه ها را گشود؟ و دست به کار می شوی تو از سویی و سکینه از سوی دیگر .همه را یکی یکی از حسین جدا میکنی . حسین از جا کنده میشود و پا در رکاب ذوالجناح می گذارد... اما اکنون ذوالجناح است که قدم از قدم بر نمی دارد. کی گریخته است این دخترک!؟ از روزن کدام غفلت استفاده کرده است و خود را به آنجا رسانده است؟ فاطمه نگاه در نگاه پدر می دوزد:
- پدر جان! منزل زباله یادت هست؟ وقتی خبر شهادت مسلم رسید؟ تو یتیمان مسلم را بر روی زانو نشاندی و دست نوازش بر سرشان کشیدی! پدر جان بوی یتیمی در شامه جهان پیچیده است. بابا! این بار که تو می روی قطعا یتیمی می آید . چه کسی گرد یتیمی از چهره ام بزداید؟ چه کسی مرا بر زانو بنشاند و دست نوازش بر سرم بکشد ؟ خودت این کار را بکن بابا!
حسین با همه عاطفه اش، فاطمه را در آغوش می فشرد بر سر و رویش دست می کشد و چشم و گونه و لبهایش را غرق بوسه میکند.
فاطمه بر می خیزد و حسین نیز؛ اما تو فرو می نشینی. حسین می ایستد اما تو فرو می شکنی و ناگهان به یاد وصیت مادرت می افتی ؛
- مهلا مهلا! یابن الزهرا!قدری درنگ ... مهلتی ای فرزند زهرا!
ایستاد ! چه سرّ غریبی نهفته است در این نام زهرا!
احترام حضور توست یا نام زهرا که حسین را از اسب پیاده کرده است. وقتی سیراب لب از گلوی حسین برمی داری عمیق نفس می کشی و می گویی:" جانم فدای تو مادر!"
تو هنوز در خلسه ی این بو سه ای که صدای حسین را از میدان می شنوی.لا حول و لا قوة الا بالله .آری لحن این لا حول آهنگ فرو افتادن خورشید بر زمین است.حسین تو اما با اینهمه زخم ایستاده . فقط کاش حسین پیراهنش را به ستردن خون پیشانی بالا نیاورد و سینه اش طمع تیر دشمن را برنیانگیزد.
پرتو ششم
رویت را مخراش ! مبادا که لب به نفرین گشایی و زمین و زمان را به هم بریزی و کائنات را کن فیکون کنی! ظهور ابر هبا سیاه در آسمان صاف آتش گرفتن گونه های خورشید برپا شدن طوفانی عظیم به رنگ سرخ ، برانگیخته شدن غبار سیاه و فرو باریدن خون همه از سر این کلامی است که تو اراده کردی و بر زبان نیاوردی :"کاش آسمان به زمین بیاید و کاش کوهها همه تکه تکه شوند و بر دامن بیابانها فرو بریزند کاش..."
اما مکن مگو، مخواه زینب !
گرز فریادت را بر سر عمر سعد بکوب که :" ننگ بر تو! پسر پیامبر را می کشند و تو نگاه می کنی؟!" بگذار او گریه کند و روی از تو بر نگرداند و کلام تو را نشنیده بگیرد . بگذار ... . اما نفرین مکن .
می دانستی که کربلائی هست می دانستی که عاشورائی خواهد آمد. اما هرگز فکر نمی کردی که فاجعه تا بدین حد عظیم و شکننده باشد.
می دانستی که حسین به هر حال در آغوش خون خواهد خفت و بر محمل شهادت سفر خواهد کرد اما گمان نمی کردی که کشتن پسر پیامبر این همه داوطلب داشته باشد.
شهادت ندیده نبودی مادرت عصمت کبری و پدرت علی مرتضی و برادرت حسن مجتبی همه هنگام سفر رخت شهادت پوشیدند.
در مخیله ات هم نمی گنجید که ممکن است جنایتی به این عظمت در عالم اتفاق بیفتد و همچنان آسمان پا بر جا بماند.
بگذار شمر با دست وپنجه خونین از قتلگاه بیرون بیاید سر برادرت را با افتخار بر سر دست بلند کند و بگوید:" یک لحظه نور چهره او و جمال صورت او آنچنان مرا به خود مشغول کرد که داشتم از کشتنش غافل می شدم اما به خود آمدم و کار را تمام کردم به امیر بگویید کار، کار من بوده است."
بگذار این ندا در آسمان بپیچد :" قتل الامام ابن الامام " اما حرف از فروریختن آسمان نزن!
شکیبای ات را از دست نده که آسمان بر ستون صبر تو ایستاده است.
اینک ملائک صف به صف در پیش تو زانو زده اند . این تمام پیامبران خداوندند که به تسلای دل مجروح تو آمده اند. جز اینجا واکنون زمین کی تمام پیامبران را یک جا بر روی خویش دیده است؟
این صف اولیاست . و این خود محمد - ص- است که در میان معرکه ایستاده و محاسنش را در دست گرفته و اشک مثل باران بهاری بر روی گونه هایش فرو میریزد.
و حال این تویی که دست زیر پیکر پاره پاره حسین میگیری و او را از زمین بلند می کنی و می گویی :" خدا ! این قربانی را از آل محمد (ص) قبول کن. "
سخنرانی آیت ا... مکارم شیرازی
مداحان اهل بیت سرمایه عظیمی در دست دارند که باید در حفظ آن کوشا باشند. مداحی می تواند احساسات عاشورایی را بسیج کند و اهداف امام حسین(ع) را در قالب شعر در دلهای عزاداران به خصوص جوانان جای دهد. به همین خاطر ائمه(ع) فرمودند: "لک بیت بیت فی الجنه." اما این سرمایه ممکن است دچار آفاتی شود که به مواردی از آنها اشاره می کنیم:
1 - خارج بودن اشعار از زبان "قال" یا زبان "حال"
توجه داشته باشید که اشعاری که میخوانید از زبان قال یا زبان حال خارج نباشد. زبان قال یعنی مطلب مدرک معتبری داشته باشد و زبان حال یعنی واقعاً حال امام حسین(ع) و اصحابش اقتضای اشعاری که می خوانید داشته باشد. باید شأن و منزلت امام حسین(ع) در محتوای اشعار حفظ شود. مثلاً وقتی می شنویم مداحی خطاب به امام حسین(ع) میگوید:" یقین دارم که در دل آرزویی به جز دامادی اکبر نداری"! عاشورا از آن علو مقامش چقدر پایین می آید؟! این مداح نه تنها بر خلاف تاریخ حرف زده، چرا که آن حضرت ازدواج کرده بود، بلکه خودش را جای امام حسین(ع) حساب کرده و در واقع فکر و آرزوی خودش را بر زبان می آورد. و یا مداحی درباره امام زمان(ع) می گوید: نمی دانم تو آواره ی کدام بیابان هستی که من هم در آن آواره شوم. امام زمان(عج) که آواره نیست، آن حضرت در میان ما است، در میان محبان و شیعیان است. البته جا دارد از اشعار بعضی از شاعران متعهد معاصر قدردانی کنم که اشعار بلندی سروده اند و مداحان عزیز از اشعار بلند آنها استفاده کنند. به هر حال الحمدلله مداحانی با فکر بلند داریم که اشعار بسیار زیبایی می خوانند و اهداف مقدس امام حسین(ع) و مکتب اهل بیت و عشق به امام زمان(عج) را کاملاً پرورش می دهند.
2 - بیان مسایل غلوآمیز
نباید مسایلی بر زبان مداحان جاری شود که بوی غلو می دهد. امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: "هلک فی رجلان، محب غال و مبغض حال"؛ "دو گروه درباره من هلاک شدند، آنها که غلو می کنند و ما را برتر از مقاممان معرفی می کنند و همچون خداوند می ستایند و دشمنانی که العیاذبالله به ما لعن می کنند." از این که این دو گروه همسنگ هم قرار داده شدند، معنایش این است که هر دو گروه در اشتباه میباشند. گاهی از گوشه و کنار زمزمههایی می شنویم که خیلی زننده است، "لا اله الا فاطمه الزهرا، یا لا اله الا زینب" کسی که این سخن را می گوید اگر بفهمد که چه می گوید استکانی که از آن چای می خورد را باید آب کشید. این حرفها علاوه بر این که خلاف تعلیمات اسلام است، اگر به گوش دشمنان برسد، که این روزها راحت منتقل می شود – میگویند این که ما می گفتیم شیعیان کافرند، دلیلش این سخنان است. البته ممکن است این ذاکرین بی اطلاع باشند که باید پیش کسوتهای مداحان و وعاظ محترم آنها را راهنمایی کنند.
در نام گذاری هیئتها هم دقت شود. بعضی نام "دیوانگان امام حسین" را بر هیئت خود می گذارند که وقتی مختصرش میکنند میشود هیئت دیوانگان! به جای این اسامی که آثار بدی دارد، نام "عاشقان"، "فدائیان"، "دلدادگان" و "خادمان امام حسین" را انتخاب کنید.
3 - عدم بهرهمندی از آموزشهای لازم
وعاظ محترم در حوزهها درس می خوانند و پس از مرحله آموزش به وعظ می پردازند. همان طوری که منبر، ترکیبی از علم و هنر است، مداحی هم همین طور است، لذا برای مداحی هم آموزش دیدن لازم است. مداحان هم باید آگاهی و اطلاعات لازم را داشته باشند و هم این هنر را داشته باشند که چگونه بخوانند. اگر فقط بخشهای مربوط به هنرمندی را یاد بگیرند ولی از جنبه علمی آموزش نبییند، کم میآورند و نمیتوانند انجام وظیفه کنند. لذا خوب است مراکزی برای آموزش مداحان ایجاد شود و افراد عالم و شایسته آموزش دهند و افرادی که آگاهی لازم از مسایل اسلامی ندارند، وارد این کار نشوند.
4 - چراغ سبز گناه به مردم نشان دادن
نباید در مجالس عزاداری گفته شود که در طول سال هر گناهی که می خواهید انجام دهید اما در ایام محرم که عزاداری می کنید گناهان شسته می شود!امام حسین(ع) برای مکتب و مذهب شهید شد لذا در مجالس حسینی باید مذهب را تقویت کرد. جریان حاجب کاشانی و شعر او که :
"حاجب اگر معامله حشر با علی است من ضامنم که هر چه خواهی گناه کن"
را می دانید که حضرت را در خواب دید که به او فرمود تو مداح خوبی هستی ولی این شعرت بد بود. وقتی او پرسید چه بگویم، امام(ع) فرمود بگو:
"حاجب اگر معامله حشر با علی است شرم از رخ علی کن و کمتر گناه کن"
ببینید فرق این دو مکتب چقدر است؟
5 - برهنگی عزاداران
من خواهش میکنم که در مجالس خود عزاداران را به درآوردن پیراهن تشویق نکنید، چون اگر ناظر نامحرم در مجلس باشد، این کار قطعاً گناه است و اگر هم این طور نباشد، می دانید که ما در زمانی زندگی می کنیم که این صحنهها به راحتی فیلم برداری میشود و به سراسر دنیا فرستاده میشود و دشمنان میگویند این هم شیعیان امام حسین(ع)! لذا پیراهن در آوردن عزاداران در عصر و روزگار ما به مصلحت نیست و ضرر دارد.
6 - تشویق عزاداران به آسیب رساندن به بدنشان
این که مسلمان پذیرای آسیب رساندن بر بدن خود باشد، برای میدان جهاد و شهادت است و دیدیم که جوانان ما زیر بمبهای دشمن قطعه قطعه شدند.اما با دست خود به بدن آسیب رساندن درست نیست. ما نباید مردم را به این کارها تشویق کنیم.
7 - اجرای برنامه عزاداری در وقت نماز
مداحان عزیز دقت کنند که در وقت نماز برنامه نداشته باشند زیرا نماز ستون دین و سرمایه تربیت جامعه اسلامی و همه چیز ما مسلمانان است و نباید فدای چیزی شود. امام حسین(ع) در روز عاشورا زیر رگبار تیر دشمن نماز خواندند تا اعلان کنند که حتی در میدان جنگ هم نباید نماز را تعطیل کرد. در قرآن مجید حتی دستور نماز "خوف" هم که مخصوص میدان نبرد است آمده است. با این حال ما چطور به خود اجازه بدهیم که مجالس امام حسین(ع) باعث تعطیلی نماز شود؟!
8 - به کارگیری آهنگهای نامناسب
در مجالس مذهبی آهنگهایی که انتخاب میشود، باید مناسب باشد. آهنگهای سنتی خیلی مؤثر، جانسوز و مفید هستند. اما اخیراً از گوشه و کنار شنیده میشود که آهنگهای زمان طاغوت و آهنگهایی که رسانههای آمریکایی می نوازند و کلاً آهنگهای لهو و فساد در مداحیها استفاده میشود که از چنین اتفاقی به خدا پناه می بریم!
9 - بازیچه سیاستهای مرموز شدن
سیاستبازان مرموز میخواهند در همه امور و مراکز، اعم از مساجد، دانشگاهها، مدارس، هیئتهای مذهبی و مجالس مداحی نفوذ کنند. باید حواس شما جمع باشد تا بازیچه دست این افراد مرموز نشوید.
10 - خواندن روضههای سخت و سنگین
بعضی از روضهها واقعاً دردناک است و امام زمان(ع) راضی نیست که به آن شدت خوانده شوند. البته روز تاسوعا و عاشورا استثناء است که نباید در آن ایام روضههای عادی خواند. ولی واعظ هنرمند و مداح هنرمند کسی است که بتواند از کنار مصیبت رد شود در همان حال مردم را تحت تأثیر قرار دهد. خواندن روضههای سخت و سنگین برای گریه گرفتن از مردم هنر نیست، هنر آن است که بتوان در حواشی مصیبت مردم را بگریانید.
11 - خسته کردن مردم
نباید مجالس مذهبی به گونهای باشد که حضار به خصوص جوانان خسته شوند. چون گرگهایی هستند که میخواهند جوانان ما را با ابزاری مانند ماهواره، اینترنت، مواد مخدر، مجالس بدآموز و ... از دین و مذهب و امام حسین(ع) جدا کنند. مجالس ما نباید برای آنها خسته کننده و کسالت آور باشد.
112 - عدم رعایت احترام پیش کسوت
هر گروه و دستهای دارای پیش کسوت میباشند. وعاظ و مداحان هم پیش کسوتهایی دارند که باید احترام آنها را حفظ کنند و از تجربه آنها استفاده کنند. این افراد چهل – پنجاه سال برای امام حسین(ع) مداحی کردند و منبر رفتند و امام حسین(ع) به آنها علاقه دارند، باید به آنها احترام کرد.
13 - عدم تخلق به اخلاق حسینی
واعظان و مداحان باید به اخلاق حسینی متخلق باشند. مردم باید ببینند که مداحان دروغ نمی گویند، خیانت نمیکنند و زن و بچه آنها مودب به آداب اسلامی هستند و بدحجابی در میان آنها نیست. باید هر کسی به اندازه خود به این ویژگی آراسته باشد تا ان شاءالله مجالس مذهبی ارزش خود را در میان مردم حفظ کند و شما مداحان عزیز در سایه امام حسین(ع) بتوانید خودتان، خانواده تان، جامعه و کشورتان و اسلام و قرآن را حفظ کنید
جریانات مختلف عزاداری و شیوه های گوناگون عزاداری از جهت وخامت و وزانت طیف وسیعی را می سازند که می توان یک سر آن را نزد امثال حاج منصور ارضی و حاج سعید حدادیان یافت و سر دیگر آن را نزد جریانی که در این قسمت مورد بحث قرار می گیرد . نگارنده معتقد است هر هیاتی که به همان اندازه این ویژگی ها در آن ذاتی شده باشد باید احساس خطر کرده و برای اصلاح آن چاره اندیشی کند.
ویژگی های موردنظر را می توان در چهار دسته طبقه بندی کرد.
الف) بیان و سبک ادبی
1 . تقلید از ترانه های مبتذل که بعضا به آن جا میرسد که در یک مصرع نام یکی از معصومین جایگزین نام معشوقه مربوطه ترانه ساز می شود .
2 . رو آوردن به صراحت در بیان جزئیات مصائب و بعبارت دیگر مکشوفه خوانی
3 . تاکید بر ظاهر ائمه، بیان معاشقاتی پیرامون خطو خال و بازو و گیسو آن بزرگواران و استفاده از تعبیرات عامیانه برای ابراز عشق.
4 . ادبیات کم مایه و بی بهره از آرایه خای ادبی در مقایسه با سبک های سنتی اصیل.
ب) مضمون مدایح و مراثی:
1 . تبدیل حب ائمه به عشقی شخصی و صرفا احساسی و دور کردن آن از تولایی دارای ابعاد معرفتی و عملی.
2 . بالا بردن ائمه و حب آنان تا حدی که جای خدا و حب خدا را می گیرد. و مضامین کفر آمیزی چون "خدای من حسینه" یا مباهات به فراموشی خدا
در اثر عشق به ائمه (ع)
3 . بی مبلاتی از بهره گیری خرافات ، تحریفات و ...
4 . تاکید بیش از حد بر مساله زیارت بنحوی که برای مثال کربلا و کربلا رفتن، تمام آرمان شاعر را تشکیل می دهد و کربلایی زیستن کمتر مورد توجه قرار می گیرد.
ج) سبک عزاداری و نوحه خوانی:
1 . تکیه بر آهنگهای هیجان آور و تند و مبادرت به حرکات موزون.
2 . چربیدن سینه زنی های پر فشار و پر سر و صدا بر اشک و سوز و حزن.
3 . استفاده از عواملی چون صدای مداح سیستم صوتی و ... برای هیجانی کردن فضا تا حد ممکن.
د) فضای کلی :
1 . رواج نمادها و عادات خاص چون سیگار کشیدن ، شلوار های خاص ، لخت شدن و ...
2 . به فراموشی سپردن سخنرانی و موعظه ، زیارت و ... یا قرار گرفتن آنها در حاشیه مجلس بنحوی که مو عظه یا زیارت و دعا اگر خوانده شود هم مقدمه سینه زنی است.
3 . محوریت مداح و کاهش نفوذ روحانیون و ارتباطات شخصی فضای هیئت.
4 . آمیخته شدن شدن طرفداران انقلاب و غیر انقلابیون و ضد انقلابیون باهم فقط برای سینه زنی بدون هیچ معیار دیگری برای پیوند دادن افراد .
مجددا تاکید میشود هر هیاتی ممکن است تنها یک- دو تا از ویژگی های مذکور را داشته باشد و البته این ویژگی ها - هر چند به لحاظ فقهی نتوان اشکالی درآن یافت – یک زنگ خطر اخلاقی و فرهنگی می باشد.
« اخیراً کتابى به نام نقشهاى براى جدائى مکاتب الهى در آمریکا انتشار یافته که در آن گفتگوى مفصلى با دکترمایکل برانت یکى از معاونان سابق سیا سازمان اطلاعاتى مرکزى آمریکا انجام شده است او در این زمینه مىگوید بعداز مدتها تحقیق به این نتیجه رسیدیم که قدرت رهبر مذهبى ایران و استفاده از فرهنگ شهادت در انقلاب ایران تأثیرگذار بوده است ما همچنین به این نتیجه دست یافتیم که شیعیان بیشتر از دیگر مذاهب اسلامى فعال و پویا هستند دراین گردهم آئى تصویب شد که بر روى مذهب شیعه تحقیقات بیشترى صورت گیرد و طبق این تحقیقات برنامهریزیهایى داشته باشیم بهمین منظور چهل میلیون دلار بودجه براى آن اختصاص دادیم و این پروژه درسه مرحله بهترتیب زیر انجام شد... پس از نظر سنجیها وجمع آورى اطلاعات از سراسر جهان به نتایج مهمى دست یافتیم متوجهشدیم که قدرت مذهب شیعه در دست مراجع و روحانیت مىباشد... این تحقیقات ما را به این نتیجه رساند که بطورمستقیم نمىتوان با مذهب شیعه رودر رو شد و امکان پیروزى بر آن بسیار سخت است و باید پشت پرده کار کنیم مابجاى ضرب المثل انگلیسى اختلاف بیانداز حکومت کن از سیاست اختلاف بیاندازد نابود کن استفاده کردیم و درهمین راستا برنامه ریزیهاى گستردهاى را براى سیاستهاى بلند مدت خود طرح کردیم حمایت از افرادى که بامذهبشیعه اختلاف نظر دارند و ترویج کافر بودن شیعیان به گونهاى که در زمان مناسب علیه آنها توسط دیگر مذاهب اعلامجهاد شود. همچنین باید تبلیغات گستردهاى راعلیه مراجع و رهبران دینى شیعه صورت دهیم تا آنها مقبولیت خود رادر میان مردم از دست بدهند.»
سخنرانی سید احمد خاتمی
بخوانید و قضاوت کنید ....
فرهنگ عاشورا خشونت آفرین است اگر کشته شدن آسان شد کشتن هم آسان میشود
عبدالکریم سروش
نشاط 12/3/78
" اشهد انک قد اقمت الصلوه و اتیت الزکوه و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر" مربوط به گذشته است و به جای این زیارتنامه مطالب حاوی" آزادی" بگذارید.
همشهری 5/2/78
سالهای فراوان و بلکه قرنها از این بزرگداشت (قیام عاشورا ) حاصلی جز تاثر ، حزن و اشک آوری نداشته .
جواد مقامی
آفتاب امروز 24/1/78
شیعیان برای استفاده خود به آن (عاشورا) تاکید فراوان ورزیدند و کوشیدند تا نور فروغ این حادثه فراموش نشود ... در روزگار حاضر هیچ یک از این عوامل عاطفی دیگر به کار ما نمی آید
نشاط 30/1/78
هنوز هم از داستان حسین استفاده کردن و عنصر انتقام ، عنصر کینه توزی و عنصر خشونت و خونریزی را زنده نگه داشتن و از طریق تحریک عواطف ، دشمنان عینی و غیر عینی ،موهوم و غیر موهوم تراشیدن و این حادثه را خرج آن امور کردن شایسته نیست.
نشاط 30/1/78
تراژدی حسین بن علی مشابه تراژدی های آنتیگونه، تامس مور و جان پروکتور است .
محمدسعید حنایی
ماهنامه کیان فروردین 78
هیئتهای مذهبی منشا خشونت اند و بسیجیها اعضای تشکیل دهنده این هسته ها می باشند
محمد قوچانی
عصر آزادگان
20/1/79
تحریف و تهاجم به اصول و ارزشها
احکام کیفری اسلام کارایی ندارد و موجب رواج خشونت میگردد. مجازاتهای سنگین بدنی چون سنگسار سیاست های کیفری در حق زنان و غیر مسلمانان از آن جمله اند.
مهر انگیز کار
ماهنامه کیان ش59 ، بهمن 77
در تاریخ جدید خدائی که مومنان کشف می کنند ممکن است با خدائی که گذشتگان کشف و تجربه می کردند متفاوت باشد.
عبدالکریم سروش
ماهنامه کیان
شماره52
جامعه ایران فاز سنتی را پشت سر گذاشته و می خواهد مدرن و صنعتی شود. اما در این جامعه خدا نمرده است . بنابراین ما چگونه می توانیم به این وضعیت چیره شویم.
علیرضا علوی تبار
یالثارات
4/3/79
تفکر شیعه گری موجب انحطاط مملکت ما و مانع برای دموکراسی است.
غلامرضا سالار بهزادی
صبح امروز 23/8/78
در بعد مسائل فرهنگی سه مشکل هست که حوزویان باید آن را حل کنند یکی موسیقی که انسان هر وقت دلش خواست ضبط را روشن کند و یکی رقص و دیگری ماهواره به نحوی که در فیلم به زنان از زانو به بالا عریان هم بتوان نظر انداخت.
جهانبخش محبی نیا
آفتاب امروز
3/7/78 ص7
گفتیم که یک سخن یا منظومه حماسى آن است که در روح انسانى هیجانى در جهت سلحشورى و ایستادگى و دفاع از عقیده ایجاد کند . و یک شخصیت حماسى آن کسى است که در روحش این موج وجود دارد . تاریخچه عاشورا , دو صفحه دارد , یک صفحه آن صفحه اى است سیاه و تاریک , نمایشى است که از جنایت بشریت . پسر معاویه , پسر زیاد , پسر سعد و... , قهرمان این داستان جنایى هستند جنبه مثبت نیز دارد . نمایشگاهى است از عظمت و علو بشریت , از این نظر قهرمان داستان , پسران على هستند , حسین بن على است , عباس بن على است , دختر على زینب است .
بنابراین حالا که فهمیدیم این داستان دو صفحه دارد , مى خواهیم صفحه دوم آن را هم مورد مطالعه قرار دهیم و اعتراف بکنیم که ما در گذشته این اشتباه را مرتکب شده ایم که این داستان را فقط از یک طرف آن مطالعه کرده ایم .
مرد بزرگ , روحش صاحب حماسه است , خواه براى خودش کار کرده باشد , یا براى یک ملت و یا براى بشریت و انسانیت کار کرده باشد . مرد بزرگ کسى است که در روحش حماسه وجود داشته باشد , غیر از این نمى تواند باشد.
اسکندر , نادر شاه و شاه اسماعیل , همه اینها یک اراده بزرگ هستند , یک حماسه بزرگ هستند ولى حماسه مقدس نیستند . براى اینکه هر یک از اینها مى خواهد شخصیت خودش را توسعه بدهد. برای یک ملت قهرمان است , ولى از نظر ملت دیگر جنایتکار است . اسکندر براى یونانیان یک قهرمان است و براى ایرانیان یک جنایتکار . ناپلئون براى فرانسویها قهرمان است , اما آیا براى روسیه یا براى انگلستان هم قهرمان است ؟ البته که نه . این حماسه ها , حماسه هاى مقدس شمرده نمى شوند .
حماسه مقدس آن کسى است که روحش براى خود موج نمى زند . براى ملت خود موج نمى زند , او فقط حق و حقیقت را مى بیند . پس یک جهت که این حماسه مقدس مى شود این است که هدفش مقدس و پاک و منزه است , مثل خورشید عالمتاب است که بر همه مردم و بر همه جهانیان مى تابد .
دومین جهت تقدس اینگونه قیامها و نهضتها این است که در شرایط خاصى که هیچکس گمان[ وقوع آن را] نمى برد قرار گرفته اند , یعنى یک مرتبه در یک فضاى بسیار بسیار تاریک و ظلمانى یک شعله حرکت مى کند. فریاد عدالتى است در یک استبداد به عنوان مثال نمرودى پیدا مى شود و در همین زمان نهضت مقدس ابراهیم صورت مى گیرد . و یا فرعونى پیدا مى شود و در همین عصر موسى اى پیدا مى شود .
دولت اموى است , تمام نیروها را به نفع خودش تجهیز کرده است حدیث جعل می کنند , بعد از شهادت اباعبدا... به شکرانه این عمل چندین مسجد ساخته شد . ببینید ظلمت و تاریکى چقدر بوده است ! آن وقت شعله اى مانند شعله حسینى در یک چنین شرایطى پیدا مى شود .
اگر یک نفر مى خواست یک جمله درباره على علیه السلام روایت بکند , مى رفتند در صندوقخانه ها , درها را از پشت مى بستند , بعد جمله را نقل میکرد.
سومین جهت تقدس نهضت حسینى منطقى دارد مافوق منطق افراد عادى , مافوق منطق عقلائى که در اجتماع هستند . ابن عباس , ابن حنفیه , ابن عمر و عده زیادى در کمال خلوص نیت , حسین بن على را از رفتن به کربلا نهى مى کردند , آنها روى منطق خودشان حق داشتند , ولى حسین چیزى را مى دید که آنها نمى دیدند . نه آنها به اندازه حسین بن على خطر را احساس مى کردند و نه مى توانستند بفهمند که چنین قیامى در آینده چه آثار بزرگى دارد . چندین بار گفت : به خدا قسم اینها مرا خواهند کشت.
حسین بن على علیه السلام یک روح بزرگ و یک روح مقدس است . اساسا روح که بزرگ شد , تن به زحمت مى افتد , و روح که کوچک شد , تن آسایش پیدا مى کند . روح کوچک بدنبال لقمه براى بدن مى رود , اگر چه از راه دریوزگى و تملق و چاپلوسى باشد . اما روح بزرگ به تن نان جو مى خوراند , بعد هم بلندش مى کند و مى گوید شب زنده دارى کن . روح وقتى که بزرگ شد , باید در روز عاشورا سیصد زخم به بدنش وارد شود . آن تنى که در زیر سم اسبها لگدمال مى شود , جریمه یک روحیه بزرگ را مى دهد. جریمه روح شهید را مى دهد .
شهید به چه کسى مى گویند ؟ روزى چقدر آدم کشته مى شوند . چرا دور کلمه شهید را هاله اى از قدس گرفته است ؟ چون شهید کسى است که یک روح بزرگ دارد , روحى که هدف مقدس دارد ,
کسى است که در راه عقیده کشته شده است , کسى است که براى خودش کار نکرده است . شهید به خون خودش ارزش مى دهد . در راه رفاه بشریت , خون خودش را فدا مى کند . شاید خیال بکنید علماء یا مخترعین و مکتشفین و ثروتمندان بیشتر به بشر خدمت کرده اند , خیر , هیچکس به اندازه شهداء به بشریت خدمت نکرده است . چون آنها هستند که راه را براى دیگران باز مى کنند و براى بشر آزادى را به هدیه مىآورند , که دانشمندان به کار دانش خود مشغول باشد , مثل آنها مثل چراغ و مثل برق است . اگر چراغ یا برق نباشد ما و شما چکار مى توانیم انجام دهیم ؟ ما و شما مدیون قطرات خون آنها هستیم .ضمنا شما از اینجا بفهمید یک مردى که حماسه الهى است فرقش با دیگران چیست ؟ مى گوید: دنیا و مافیها براى انسانى که بخواهد خود را برده و بنده آن بکند , مثل لماظه است . آدم وقتى غذا مى خورد , لاى دندانهایش یک چیزهایى , مثلا یک تکه گوشتى باقى مى ماند همان را لماظه مى گویند .
هر کس دیگرى , هر شخصیت تاریخى , در شرایطى قرار بگیرد که حسین بن على (ع) در شب عاشورا قرار گرفت , یعنى در شرایطى که تمام راههاى قوت و غلبه ظاهرى بر دشمن بر او بسته باشد , و قطعا بداند که خود و اصحابش بدست دشمن کشته مى شوند , در چنین شرایطى زبان به شکایت باز مى کند و این را تاریخ گواهى مى دهد . جملاتى مى گویند نظیر : تف بر این روزگار , افسوس که طبیعت با من مساعدت نکرد . مى گویند وقتى ناپلئون در مسکو دچار آن حادثه شد گفت : افسوس که طبیعت چند ساعت با من مخالفت کرد .
از شعارهاى روز عاشوراى حسین علیه السلام یکى اینست : الموت اولى من رکوب العار تا آخرین لحظه ها عملش , حرکاتش , سکناتش , سخنانش , تمام حق خواهى , حق پرستى و موجى از حماسه است . این یک حماسه است اما نه یک حماسه شخصى یا قومى . در آن منیت نیست , در آن خود پرستى نیست, خدا پرستى است . در روز عاشورا حسین علیه السلام حد آخر مقاومت را هم مى کند , دیگر وقتى است که به کلى توانایى از بدنش سلب شده است . یکى از تیر اندازان تیر زهر آلودى را بسوى اباعبدالله مى اندازد که در سینه اباعبدالله مى نشیند و آقا دیگر بى اختیار روى زمین مى افتد و می فرماید : رضا بقضائک و تسلیما لامرک و لا معبود سواک.
( شهید مرتضی مطهری)
در باب امر به معروف و نهى از منکر , این مسئله مطرح است که مرز این کار کجاست ؟ بنده و شما که باید امر به معروف و نهى از منکر کنیم تا کجا باید جلو برویم ؟ ممکن است کسى بگوید بعضى از علماى اسلام گفته اند مرز امر به معروف و نهى از منکر آنجاست که خطرى در کار نباشد, یعنى اگر پاى آبرو در میان بود, امر به معروف و نهى از منکر را رها کن , تا چه رسد به اینکه کارى کنید که جانتان به خطر بیفتد . حسین بن على فهماند که انسان در راه امر به معروف و نهى از منکر به جایى مى رسد که مال و فرزندان خودش را باید فدا کند .معنى نهضت حسینى اینست که امر به معروف و نهى از منکر آنقدر بالاست که تا این حد در راه آن مى توان فداکارى کرد ( شهید مرتضی مطهری)
حسین دیگر هیچ نداشت که فدا کند، جز جان که میان او و ادای امانت ازلی فاصله بود... و اینجا سدره المنتهی است. نه... که او سدره المنتهی را آنگاه پشت سرنهاده بود که از مکه پای در طریق کربلا نهاد... و جبرائیل تنها تا سدره المنتهی همسفر معراج انسان است . سدره المنتهی مرزدار قلمرو فرشتگان عقل است. عقل بی اختیار. اما قلمرو آل کسا، ساحت امانتداری و اختیار است و جبرائیل را آنجا بار نمی دهند که هیچ ، بال می سوزانند . آنجا ساحت انی اعلم ما لاتعلمون است ، آنجا ساحت علم لدنی است ، رازداری خزاین غیب آسمان ها و زمین؛ آنجا سبحات فنای فی الله است و بقای بالله ، و مرد این میدان کسی است که با اختیار ،از اختیار خویش درگذرد و طفل اراده اش را در آستان ارادت قربان کند ... و چون اینچنین کرد، در می یابد که غیر او را در عالم اختیار و اراده ای نیست و هر چه هست اوست. اما چه دشوار می نماید طی این عرصات! آنان که به مقصد رسیده اند می گویند میان ما و شما تنها همین «خون» فاصله است ؛ تا سدره المنتهی را با پای عقل آمده ای، اما از این پس جاذبه جنون ، تو را خواهد برد... طی این مرحله دیگر با پای اراده میسور نیست ؛ بال می خواهد و بال را به عباس می دهند که دستانش را در راه خدا قربان کرد. این حسین است که عرصات غایی خلافت تکوینی انسان را تا آنجا پیموده است که دیگر جز جان میان او و مقصود فاصله نیست. آنان که با چشم ظاهر می نگرند او را دیده اند که بر بالین علی اکبر علی الدنیا بعدک العفا گفته است و بر بالین قاسم عز والله علی عمک ان تدعوه فلا یجیبک او یجیبک ثم لا ینفعک و اکنون بر بالین ابی الفضل عباس می گوید: الان انکسر ظهری و قلت حیلتی ،اما حجاب های نور را نمی بینند که چه سان از هم دریده و رشته های پیوند روح را به ماسوی الله چه سان ازهم گسسته ! نه ماسوی الله ، که اینجا کلام نیز فرشته سان فرو می ماند.مردانگی و وفای انسان نیز به تمامی ظهور یافت و آن قامت مردانه عباس بن علی با دستان بریده بر شریعه فرات، آیتی است که روح از این منزلگاه نیز گذشته است و عجیب آن است که آن باطن چگونه در این ظاهر جلوه می کند.
دستان عباس بن علی قطع شده بود که آن ملعون توانست گرز بر سر او بکوبد. اما تا دستان ظاهر بریده نشود، بال های بهشتی نخواهد رست. اگر آسمان دنیا بهشت است ، آسمان بهشت کجاست که عباس بن علی پرنده آن آسمان باشد؟ فرشتگان عقل به تماشاگه راز آمده اند و مبهوت از تجلیات علم لدنی انسان، به سجده در افتاده اند تا آسمان ها و زمین، کران تا کران ، به تسخیر انسان کامل درآید و رشته اختیار دهر به او سپرده شود؛ اما انسان تا کامل نشود، در نخواهد یافت که دهر، بر همین شیوه که می چرخد، احسن است. چشم عقل خطابین است که می پرسد: اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء... اما چشم دل خطاپوش است. نه آنکه خطایی باشد و او نبیند... نه ! می بیند که خطایی نیست و هرچه هست وجهی است که بی حجاب ، حق را می نماید. هیچ پرسیده ای که عالم شهادت بر چه شهادت می دهد که نامی اینچنین بر او نهاده اند؟
هر چه بود گذشت . آن روز از صد هزار تن یا سی هزار تن یا هیجده هزار تنی که با پسر عقیل بیعت کردند از آن گروه که از شهرهای عراق یا حجاز به این کاروان پیوستند تنها پیکر های پاره پاره و آغشته به خون هفتادو دو تن در این سوی و آن سوی این بیابان وحشتناک دیده می شد. اینها چه کسانی بودند ؟ مسلمانان راستین ! مسلمانانی که به جلسه امتحان آمدند و از عهده آن آزمایشی بدان سختی بخوبی بر آمدند . نه تنها خود در امتحان سربلند شدند بلکه تا جهان باقی است به طالبان شرکت در چنین ازمایشی فهماندند اگر پیروزی می خواهند باید پاکباز باشند . آن چند ده هزار نفر دیگر که از ایشان نشانی نمی بینیم چسان ؟ مقصود بقیه بیعت کنندکان است . آنها مسلمان نبودند ؟ چرا ! آنان هم مسلمان بودند اما مسلمانی را تا آنجا می خواستند که به مال و جان آنان زیانی نرسد.همینکه دیدند امتحانی دشوار در پیش است ، به درون خانه های خود رفتند، درها را بستند و آسوده نشستند.
هم اکنون قرنها از آن حادثه میگذرد . از آن تاریخ تا بحال کوفه چندین نسل را در پی هم بخود دیده است . ولی هر نسل که جای نسل پیشین را میگیرد . همه سال در چنان روز گرد مزار حسین فراهم می اید و چنانکه گویی از کرده نیاکان خود شرم زده است ، بر مزار او اشک می ریزد و با روح او پیوند دوستی واطاعت می بندد . اما راستی اگر ممکن بود تاریخ به عقب برگردد و چنان صحنه ای دو باره تجدید شود این شرم زدگان و گریه کنندگان چه می کردند و با کدام دسته بودند؟ مگر نه اینکه گفته اند : کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا پس به امروزمان نگاه کنیم ، براستی ما خود با کدام دسته ایم؟ آنها که در مخاطرات بیعت شکستند یا آنها که تا پای جان با ولایت ماندند ؟
مرحوم سید جعفر شهیدی
خدایا اکنون که محرم آغاز می شود ماهی که زمان عمل کردن شناختهائی است که در رمضان دادیمان و ثبوت ابوحمزه سحرمان که « اللهم اجعل موتی قتلا فی سبیلک و علی مله رسولک » و ماه شناختن دشمن و دوست و ماه رسوا شدن همه مدعیان عبودیت تو و ماه زدن داغ ننگ و رسوائی بر پیشانی ظالمین و ماه لرزیدن پایه های حکومت یزید و یزیدیان ، ما را توفیق مبارزه بی امان عطا کن و قلبمان را از کینه دشمنان مان پر ساز که یزید زمان علی اصغرهامان را نیز به قتلگاه برده است .
خدایا این ننگ را بر ما مپسند که نسبت به وقایع بی تفاوت باشیم : پس « امه سمعت بذلک فرضیت به » و یا آنچنان سرمان را در قرآن فرو بریم که هدف اساسی قرآن را از یاد ببریم که باز بقول او وقتی که در صحنه نیستی هر کجا می خواهی باش چه به شراب نشسته باشی یا به نماز ، هر دو یکی است .
خدایا در این ماه که ماه مشخص شدن چهره های دشمن و دوست و منافق است ، ماهی که مرحله ثبوت تمام ادعاهایمان که « یا ابا عبدا... انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم الی یوم القیامه » ما را رسوا مکن ؛ بتو پناه می بریم از ابراز کثافت بار توجیه ، که برای شانه خالی کردن از زیر بار هر مسئولیتی توجیهی شرعی و عرفی داریم .
خدایا ، نگذار نقاب منافق و بیطرف بر چهره مان افتد و در این هنگامه جنگ حسین را تنها گذاریم که این از یزید بدتر است و جایگاه اسفل السافلین است و بئس المصیر . خدایا بما توفیق زندگی عطا کن که بزرگ شهید آموختمان که زندگی جز عقیده و پیکار در راه آن نیست و جز این هر چه است بیهوده است و همه خسران . خدایا ما را از خاسران قرار مده که : « ان حزب الشیطان هم الخاسرون » .
خدایا ما را بینش و شناخت عطا کن و از دسیسه های دشمن آگاهمان ساز ، و استوار بر جای بدارمان و لحظه ای غفلت را بر ما مپسند که زعیم فرمود : « اگر لحظه ای سستی ورزیم و از پای بنشینیم چنان ضربه ای خواهیم خورد که تا ابد سر بلند نتوانیم کرد .»
« ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا وانصرنا علی القوم الکافرین » . پروردگارا باران رحمت خود را بر ما بریز و گامهای خسته ما را نیرو و استواری بخش و ما را بر این قوم ستمگر و چپاولگر یاری ده تا هلاکشان کنیم .
شهید زهره بحرینیان
... و تو ، ای آن که در سال شصت و یکم هجری هنوز در ذخایر تقدیر نهفته بوده ای و اکنون ، در این دوران جاهلیت ثانی و عصر توبه بشریت ، پای به سیاره زمین نهاده ای ، نومید مشو ، که تو را نیز عاشورایی است و کربلایی که تشنه خون توست و انتظار می کشد تا تو زنجیر خاک از پای اراده ات بگشایی و از خود و دلبستگی هایش هجرت کنی و به کهف حَصینِ لازمان و لامکان ولایت ملحق شوی و فراتر از زمان و مکان ، خود را به قافله سال شصت و یکم هجری برسانی و در رکاب امام عشق به شهادت رسی...
بسم ا... الرحمن الرحیم . مقدمه ای عرض می کنم در مورد نحوه تبلیغاتی که از رسانه های رسمی به نام حکومت به عنوان اتحاد ملی- اسلامی یا تضعیف و فروپاشی این وحدت و انسجام پخش می شود. بقای یک جنبش فقط با همان مفاهیمی امکان دارد که آن را ایجاد کرده است. اگر شعارها و مفاهیم یا روش گفتگو با افکار عمومی عوض شد، یا دیگر انقلاب نیست یا چیز دیگری است که با همان پوسته و ظواهر جایگزینش شده اما باطن اش استحاله شده است. این مشکل از نظر جامعه شناختی و تاریخی متوجه همه انقلابها است. اما انقلابها چون روی شانه مردم بر سر کار می آیند، بیشتر با این مسئله درگیر می شوند که حالا چه باید کرد تا مفاهیم و ارزشهای جنبش به یک نهاد مستقر تبدیل شود؟ اگر تاریخ انقلاب های مدرن را نگاه کنید، می بینید بعد از پیروزی، شعارهایشان روی دستشان مانده است و نمی دانند چه کنند؟ عده ای سریعاً کودتا می کنند اما عده ای که نمی توانند یا جرأت ندارند، همه چیز را علناً زیر پا گذارند، تفسیرهای دیگری از همان شعارهای قبلی ارائه می دهند؛ یعنی لفظ شعارها باقی است ولی اهداف دیگری تعقیب می شود.
عده ای انقلاب می کنند و عده ای تفسیرش را می نویسند. در انقلاب اسلامی هم داشت این اتفاق می افتاد، امام نگذاشت و هوشیاری بدنه انقلاب مانع شد. یعنی کشته ها را داده بودیم، عده ای آمدند پشت فرمان انقلاب بنشینند، امام نگذاشت. این خطر وجود دارد.
جای هدف و وسیله عوض می شود. بعد خود انقلابیون فکر می کنند انقلاب شده است برای اینکه ما بیاییم سرکار. می بیند شعارهای انقلاب روی دستش مانده و اگر بخواهد با همان شعارها عمل کند باید پاسخگو باشد. شعار عدالت و آزادی و استقلال و معنویت هزینه می خواهد و لوازم عملی و ملزومات نظری دارد. آن وقت -اگر نتوانند اصل شعارها را عوض کنند. شروع می کنند به تفسیر شعارها.
اصلاً این شعارهایی که در انقلاب مطرح می شد، کم کم در حاشیه رفت و شعارهای دیگری مطرح شد که امام و هیچکس دیگر هیچوقت این شعارها در انقلاب و در مبارزات نگفته بودند. شعار سیاست خارجی انقلاب، "صدور انقلاب" بود، یک مرتبه تبدیل شد به "تنش زدایی" که غیرقابل جمعند. صدور انقلاب یعنی ایجاد تنش، منتهی نه با مردم، نه با دخالت در امور داخلی و نظامی گری و تروریزم. صدور انقلاب یعنی با بشریت حرفهایمان را می زنیم و سکوت نمی کنیم. اما تنش زدایی به مفهوم دیپلماتیک یعنی این که ما بحثی و حرفی نداریم. هرکسی کار خودش را بکند.
آقای مطهری دوماه قبل از شهادت شان صحبتهایی دارد که واقعاً آدم می ترسد این روزها بگوید. راجع به روحانیت صریحاً می گوید: " قرار نیست حکومت صنفی و حکومت آخوندی برقرار کنیم. هیچ تفاوتی بین عالی ترین مقامات جمهوری اسلامی و عادی ترین مردم از لحاظ برخورداری از مزایای اقتصادی، اجتماعی و حکومتی نباید باشد. انقلاب ما برای حاکم کردن طبقه ای بر سایر طبقات و صنفی بر سایر صنوف نیامده. اگر اینطور نباشد، جمهوری اسلامی نابود خواهد شد و رفتنی است. اگر نگاه به عدالت، برابری، اخلاق و معنویت وفادار نباشیم از همین الآن اعلام می کنم این انقلاب رفتنی است و اگر بماند این انقلاب، آن انقلاب نیست. ممکن است جسمش بماند اما دیگر آن انقلاب نیست. "
در رژیمهای بعد از انقلاب هدف کم کم تبدیل می شود به تثبیت قدرت. انقلابیون یادشان می رود که کسب قدرت و حکومت وسیله ای بود برای تبیین آزادی، برابری، برادری، عدالت، اخلاق، معنویت و استقلال. کم کم وسیله جای خود را به هدف می دهد. اصل این است که ما سرکار باشیم.