نشریه چشمه
شاید بتوان به جرات ادعا کرد که ارتجاعی ترین حرکتی که بعد از انقلاب شکل گرفته و به زودی به گفتمان مسلط جامعه مبدل شد، همانا «اشرافیگری» است. با این تفاوت که این بار با شکلی دیگر و در قالبی دیگر. شاهد این پدیده هستیم. نسبت «اشراف» و «انقلاب اسلامی» بر چند گونه بوده است. دسته ای از اشراف، کماکان بدون اینکه کوچکترین تاثیری از تکان های انقلاب پذیرفته باشند، بر روال سابق مشغول شدند. برای این عده، انقلاب هیچ موضوعیتی نداشته و انگار نه انگار که خبری شده است! برای این عده، هیچ فرقی نمی کند که انقلاب شده یا جنگی رخ داده. گوش و چشم بر همه چیز بسته اند و به سیاق عصر طاغوت، به «عشرت» خود دوام بخشیده اند.
گونه ی دیگری از اشراف در شرایطی متولد شدند که التهاب جنگ بر مناسبات اقتصادی و اجتماعی سایه افکنده بود. اینان در سایه ی جنگ به نان و نوایی رسیده و یک شبه از حضیض «فلاکت» به اوج «سعادت» صعود کردند. بار خود را بستند و سپس قاطی جماعت شدند تا کسی پندار ناصواب درباره شان نداشته باشد.
اما دسته ی سوم، ضمن اینکه شبیه دو گونه ی قبلی نیستند در همان حال چندان هم بی شباهت به ایشان نیستند: «اشراف مذهبی». این گونه ی خاص از اشرافیگری، مختص جوامعی است که در آنها، مذهب و ارزش های ناشی از آن واجد اهمیت تلقی می شود. اینان، با رویی گشاد و سینه ای فراخ، در جامعه می گردند و اتفاقاً دارای بهترین موقعیت های اجتماعی نیز هستند. در حالی که در روزگاری نه چندان دور، افرادی که به نوعی در طبقه ی اشراف جای می گرفتند، از بیم شماتت مردم و نگاه های منفی، سعی بر پنهانکاری و تظاهر داشتند. حالا گردن فرازانه می گردند و «فخر» می فروشند.
اشراف مذهبی، همه چیزشان شبیه همان اشراف طاغوتی است و تنها امتیازشان بر گونه های دیگر، در این است که اینان مقید به پاره ای از قواعد دینی نیز هستند. مثلاً نماز می خوانند و بساط روضه ی سیدالشهداء(ع) برپا می دارند و هر از گاهی دست بر جیب کرده و عطایی نیز می کنند. از این روی جزء موجه ترین های زمانه هستند. به قول ظریفی، مرام این دسته چیزی جز «سرمایه داری+ 17رکعت» نیست. چرا که تمام مولفه های یک سرمایه دار(1) را دارند. هر چه سرمایه داران چپاولگر و زیاده خواه بر سر جماعت فرودست می آورند، اینان نیز هیچ ابایی از ارتکاب آنها ندارند و لیکن با جلواتی از تدین و تشرع!
«اشراف مذهبی» با دستاویز قراردادن فقراتی از تاریخ و سنت، قباحت بسیاری از مظاهر طاغوتی گری را زدودند. «تکاثر» و «زراندوزی» را «تولید ثروت» معنا کردند و «کاخ نشینی» را برای «کوخ نشینانٍ فرودست»، «هذا من فضل ربی» خواندند. رذالت «زد و بند» و «دلال بازی» را با «مؤمن باید زرنگ باشد»، رنگ انسانی و اخلاقی بخشیدند و خلاصه اینکه، هر از گاهی، «انقلاب را به کما بردند» و تابوت انقلاب را سفارش دادند و حتی نذر کردند که خود میخ های تابوت را بکوبند.
«اشراف مذهبی» مشتاقانه منتظرند تا هر چه سریعتر «سوت پایان انقلابیگری زده شود». چرا که گمان می کنند به هر چه می توانستند، رسیده اند!
«اشراف مذهبی» در سالهای پس از جنگ رسمیت یافته و شناسنامه دار شدند. برای دریافت «مجوز های میلیاردی»، مسجد و «مکان فرهنگی» ساختند و ضمن اینکه «خیر» لقب گرفتند، از «ظرفیت های قانونی» عصر سازندگی نیز بهره ها بردند. به احترام «سرمایه شان» بر بلندای عزت جلوس کردند و صاحب اعتبار شدند و مدام تهدید کردند که اگر بی حرمتی ببینند، تمام «سرمایه»شان را به کول گرفته و به دوبی «هجرت» کرده و مملکت را به خاک سیاه خواهند نشاند. هواخواهان «اشراف مذهبی»، همه چیز را «تفسیر به مطلوب» کردند و حتی اصول را نیز با لطایف الحیل به محاق فرستادند. فضای مملکت آنچنان به نفع این قبیله تغییر کرده، که حتی اگر بخواهی به جمله ای از بنیانگذار انقلاب اسلامی هم استناد کنی، باید یواشکی و درگوشی باشد:«خدا نیاورد آن روزی را که سیاست ما و سیاست مسئولین کشور ما پشت کردن به دفاع از محرومین و رو آوردن به حمایت از سرمایه دارها گردد و اغنیاء و ثروتمندان از اعتبار و عنایت بیشتری برخوردار شوند.» (صحیفه نور؛ ج?0؛ص??9)
امروز و در آستانه آغاز دهه چهارم از عمر انقلاب، «اشرافیگری مذهبی» همچون خوره به جان انقلاب افتاده و چنان با حساب و کتاب در حال فرو ریختن پایه های انقلاب است که آب از آب تکان نمی خورد. مراقب این خوره باشیم.
http://asretadbir.blogfa.com
در تحلیل چرایی و چگونگی وقوع انقلاب نظریات متعددی توسط اندیشمندان و تئوری پردازان انقلاب ارائه گردیده و هریک فرآیندی را برای وقوع انقلاب ترسیم کرده اند. در این بین یکی از نظرات تحلیل کارکردگرایانه یا سیستمی از انقلاب است. و "چالمرز جانسون" از جمله اندیشمندانی که از این منظر به تحلیل انقلاب پرداخته است.
در این نگاه جامعه به سیستمی تشبیه می شود که دارای کارکردهای متفاوتی است و تا وقتی که سیستم کارا می باشد, تعادل در جامعه حاکم است و وضعیت عادی است. وقتی تغییراتی در محیط و یا سیستم بوجود آمد سیستم تلاش می کند تا به نحوی بر آن فائق آید و یا خود را با تغییرات هماهنگ سازد که در این صورت سیستم بار دیگر به تعادل می رسد.
ولیکن اگر سیستم نتواند بر مشکلات غلبه کند دچار ناکارآمدی خواهد شد. ناکارآمدی خود موجب اعتراضات بیشتر جامعه شده و رژیم سیاسی حاکم برای تسلط بر اوضاع به برخورد خشونت آمیز متوسل می شود. این بکارگیری زور و خشونت جهت سرکوب ملت موجب سست شدن و در نهایت از دست رفتن مشروعیت حکومت شده و حکومت نامشروع، پایگاه مردمی خود را از دست خواهد داد.
حال اگر در این میان انقلابیون به مقاومت خود ادامه دهند و از طرفی حکومت بر شدت برخورد و سرکوب خود بیفزاید زمان پایان مناقشه کی خواهد رسید؟ و انقلابیون کی موفق خواهند شد؟ به عبارتی دیگر از دست دادن مشروعیت و عدم مصالحه نخبگان سیاسی با انقلابیون شرط لازم انقلاب است ولیکن نیازمند عامل و شرط کافی نیز هستیم که جانسون از آن به عامل ایکس یا عامل شتابزا یاد می کند. این عامل ایکس عبارت خواهد بود از عدم حمایت قدرت سرکوبگر(ارتش) از نخبگان سیاسی حاکم. یعنی در حالی که حکومت در حالت بحران مشروعیت بسر می برد تنها عاملی که آن را سرپا نگه داشته ارتش است که با سرکوبگری موجب ادامه حیات رژیم حاکم است و اگر آن هم تسلیم شده و یا اعلام بیطرفی نماید آنگاه رژیم سقوط کرده انقلاب به پیروزی رسیده است.
با این مقدمه طولانی با تطبیق مدل مذکور با انقلاب اسلامی ملت ایران، به خوبی نقش مهم حضرت امام در فعال کردن و وارد نمودن عامل ایکس به سناریو براندازی رژیم ستمشاهی به خوبی مشخص می گردد. بدون آنکه مطالعاتی آکادمیک در زمینه تئوری های انقلاب داشته باشد.
حضرت امام (ره) از همان ابتدای مبارزه بر این بود که نباید انقلابیون علیه ارتش اقدام نظامی نموده و زمینه جدایی ارتش از انقلاب و مردم فراهم شود. ایشان بر این باور بود که بدنه ارتش از فرزندان همین ملت است و با ملت هم عقیده و همراه، ملتی که خود خواهان انقلاب و براندازی رژیم است، پس باید آنها را با خود نگه داشت تا در روز سرنوشت ساز در مقابل حرکت ملت قرار نگیرند. با همین تدبیر حضرت امام(ره) فرمان فرار سربازان از پادگانها را صادر می کند. سربازان فراری در آغوش ملت پناه می یابند و گامی دیگر در زمینه نزدیکی ارتش و ملت فراهم می شود.
گام بعدی شعارهایی است که تاثیر روانی بسزایی در جذب ارتش به صف انقلابیون دارد، شعارهایی چون: ((برادر ارتشی چرا برادر کشی)) و ((ارتش برادر ماست)) و ... و همچنین اهدای گل به سربازان مسلحی که سد راه تظاهرات کنندگان می شدند.
بدین تربیت با تدبیر رهبری، شرط کافی یا همان عامل ایکس انقلاب در کنار دیگر شرایط لازم قرار گرفت و با بیعت افسران نیروی هوایی و تسلیم بخش عمده ای از نیروهای ارتش، آخر امید رژیم فرو ریخت و سرانجام خورشید انقلاب اسلامی در سپیده دم 22 بهمن سال 1357 بر پهن دشت ایران اسلامی تابیدن آغاز کرد.
http://bimemoj.blogfa.com