نشریه چشمه
شاید شما هم متنی را که دیروز در برخی دانشکده های دانشگاه پخش شد و به نوعی از مفاخر کشورمان طرفداری کرد را دیده باشید. این نوشته افرادی مانند احمد شاملو, فروغ فرخزاد و صادق هدایت را مفاخر ملی دانسته و توهین به این افراد را به شدت محکوم کرده بود. علت انتشار آن هم بدلیل برگزاری دو جلسه سخنرانی پیام فضلی نژاد در دانشکده های الهیات و علوم پایه بوده است که در این دو جلسه فضلی نژاد با استناد به جراید زمان شاه و برخی مصاحبه ها به بازشناسی شخصیتهای مزبور پرداخت که با توجه به اینکه وی سخنان خود را با استناد به موارد مکتوب مطرح می نمود جای هیچ سخنی باقی نمانده بود تا اینکه عده ای با انتشار نامه سرگشاده که خود را تشکلهای دانشجویی دانشگاه فردوسی معرفی کرده بودند فریاد وامفاخرا سردادند. این بیانیه که فقط به امضای طیف مدرن انجمن اسلامی دانشگاه و انجمنهای علمی ادبیات فارسی, فرانسه و تاریخ درآمده بود از دانشجویان و اساتید متعهد خواست تا در این مورد ساکت ننشینند.
با توجه به اینکه در جلسات آقای فضلی نژاد در مورد فرخزاد و شاملو مطالب مفصلی بیان شد در این مقال با پرداختن به شخصیت صادق هدایت سوالاتی را خطاب به این عزیزان که دلسوز مفاخر ملی ایران هستند مطرح می نمائیم.
اگر بخواهیم بطور گذرا به زندگی صداق هدایت بپردازیم باید بگوئیم وی در بهمن ماه1281 در یک خانواده اشرافی و مرتبط با دربار قاجار به دنیا آمد. وی پس از اخذ دیپلم در ایران برای ادامه تحصیل به بلژیک و سپس فرانسه اعزام می شود. صادق هدایت در سال 1307 برای اولین بار دست به خودکشی نافرجام میزند. در سال 1309 به تهران مراجعت کرد (بدون اینگه بتواند تحصیلات خود را به پایان برساند). وی بارها در ایران تغییر شغل داد و علاوه بر بانک ملی در اداره کل تجارت , وزارت خارجه و اداره موسیقی نیز مشغول به کار بوده است . در کنار کار نشریاتی, بعنوان مترجم در دانشکده هنرهای زیبا نیز فعالیت کرد. در سال 1329 عازم پاریس شد و در 19 فروردین 1330 در همین شهر بوسیله گاز دست به خودکشی زد.
اما با نگاهی به آثار وی می توان براحتی به این نتیجه رسید که وی اصلا شخصیت قابل دفاعی نبوده و بلکه از منظر فرهنگی و دینی ما, ننگی بیش محسوب نمیشود. هدایت نیز مطابق الگوی غالب عصر خود غایتی دینستیزانه دارد، از اینرو سعی او بر آن است که با هر خرافهای بنام دین مبارزه نماید و آن خرافهها را بهمراه عناصر سازنده دین یکجا کنار گذارد. او بدنبال تحقیر و زدایش خرافات موجود، ابعاد ارزشمند دین را نیز به باد حمله میگیرد و با ارائه تصویری زشت از برخی اعمال نامناسب مروجین و مبلغین دین سناریوی دینزدایی را به اکمال میرساند. اولین تألیف ضد دینی او تحت عنوان «البعث الاسلامیه فی البلاد الافرنجیه» بهصورت سه گزارش و در قالب طنز در 1309 ه.ش به رشته تحریر درآمد که در آن اسلام را به مسخره میگیرد.
هدایت در داستان «علویه خانم» در 1312 ه.ش با به تمسخر گرفتن زوار حضرت ثامن الائمه(ع)، تمام بدبختی و نابسامانی جامعه را از این گروه میداند. براستی چگونه می توان به چنین کسی افتخار کرد؟ کسی که با ترسیم چهره بسیار زشت از یک علویه بسیاری از عقاید دینی را به استهزا می گیرد.
در قصه ولنگاری به سال 1323 ه.ش موضوع پراهمیت ظهور حضرت مهدی(عج) را که از ریشهدارترین و متقنترین مباحث شیعه است به بازی میگیرد. سپس در 1324 ه.ش کتاب «حاجی آقا» را به قصد تمسخر آداب و سنن مسلمانان مینویسد. این رمان برگردانی از شرایط سیاسی، اجتماعی سالهای ابتدایی دهه بیست شمسی است.
آیا این دوستان آثار صادق هدایت را خوانده اند و علم طرفداری از او را در دانشگاه بر دست گرفته اند؟ یا اینکه بدون مطالعه آثار وی (که بعید است اینچنین باشد) دست به چنین اقدامی زده اند؟ و انتظار دارند دانشجویان و اساتید «متعهد» از آنها حمایت کنند!!
چگونه می توان از فردی چون صادق هدایت بعنوان مفاخر ملی یاد کرد در حالیکه وی در اثر ضداسلامی خود با نام «افسانه افرینش» که یک نمایشنامه(خیمه شب بازی) درسه پرده است مطالبی مملو از توهین به خداوند و فرشتگان و اساس خلقت می نویسد و به جرأت می توان ادعا کرد که این اثر از کتاب«ایات شیطانی»سلمان رشدی چیزی کم ندارد؟
طیف مدرن انجمن «اسلامی» دانشگاه فردوسی چگونه شخصی را از مفاخر میداند که یک اسلام ستیز محض بشمار می رود ؟ همانطور که دوستش صادق چوبک می گوید: «من هدایت را از سال 1315 شمسی شناختم که تازه ازهندوستان برگشته بود، او دشمن شماره یک دین اسلام بود و اعتقاد داشت که تمام بدبختی ها از رهگذر حمله اعراب و دین اسلام بر ما وارد شده است. او در حقیقت یک ملحد تمام عیار بود و علاقه شخصی من به او بیشتر ناشی از همین عداوتی بود که او با دین اسلام داشت…» (چوبک، ، سفر مازندران، دفتر هنر ، چاپ امریکا، ش 6، ص 680).
کسی که چند اثر از آثار صدق هدایت را خوانده باشد اعتراف خواهد کرد که وی یک شخصیت ضددین و از سویی پوچ گرا بوده است. آثار او که انعکاس روح و روان نامتعادل وی بوده است مملو از تفکرات نهیلیستی و یاس آور می باشد. آیا هدایت را می توان جزو مفاخر دانست در حالیکه وی بر اثر این عقاید پوچ گرایانه دست به خود کشی می زند؟ آیا دانشجو باید از چنین کسی حمایت کند؟
شاید عالمانه ترین تحلیل ازخودکشی هدایت، متعلق به دکتر علی شریعتی است که : «اصولآ هر طبقه ای دردهای خاص خود را دارد. مثلآ طبقه بورژوازی ایران که از اشراف قدیمی ایران هستند را نگاه کنیم. صادق هدایت یکی از انهاست، که از اشراف قدیمی و ملاکین و خوانین بودند که بعدتبدیل به «بورژوا» شدند. اشرافیت که تبدیل به بورژوازی میشود یک عکس العمل روانی خاص پیدا می کند. ازنظر یک جامعه شناس و روانشناس اجتماعی تمام تلخ اندیشیها وحساسیتها در روح صادق هدایت زاییده روانشناسی طبقاتی وی می باشد. این رنجها و غمها، رنج بی دردی و مرفهی است. دکتر شریعتی سپس به دلایل یأس ودلهره های فلسفی هدایت اشاره می کند و می افزاید:«…دلهره های فلسفی هدایت هم ناشی از رفاه است. رفاه یک پوچی است… زندگی اش هدف و معنی ندارد. کسی که رفاه دارد، برخوردار از واقعیتی است که خود در انجام آن واقعیت هیچ سهمی ندارد. دیگری کار می کند و او می خورد، که این یک رابطه منطقی نیست. بنابراین رفاهی که دارد, پوچ است…» ( اشخاص در آثار دکتر شریعتی، چاپ اول، انتشارات فردوسی).
جلال آل احمد نیز در کتاب خدمت وخیانت روشنفکران (ص393) صادق هدایت را شخصی میداند که از فرهنگ اسلامی بریده است وحتی با آن کین می توزد.
شاید منتشر کنندگان نامه سرگشاده, بگویند که فقط آثار ادبی وی و شخصیت او را از دید فنی درنظر گرفته اند. در حالیکه باطل بودن چنین تفکری بدیهی است و اعتقاد به این نوع دیدگاه که به هنر فقط از دید هنر نگاه می کند باعث میشود که کاریکاتورهای موهن از پیامبر اسلام نیز توجیه هنری بیابد. اگر دوستان به متون نگاشته شده فقط از دید ادبی نگاه کنند سلمان رشدی نیز می شود جزو مفاخر!!! در حالیکه هنر اگر در خدمت تعالی انسان نباشد عین بی هنری است همانطور که امام راحل (ره) درباره هنر می فرمایند :« تنها هنری مورد قبول قرآن است که صیقل دهنده اسلام ناب محمدی(ص), اسلام ائمه هدی(ع), اسلام فقرإ دردمند, اسلام پابرهنگان, اسلام تازیانه خـوردگان تاریخ تلخ و شرم آور محرومیتها باشد». البته از نظر فنی نیز صحبتهای بسیاری در مورد هدایت مطرح است, بگذارید اشاره نکنیم به اینکه کتاب بوف کور صادق هدایت که بسیاری آنرا بهترین کتاب وی می دانند ترجمه ای بیش از دفتر خاطرات ریکلر آلمانی نیست (رجوع شود به: بوف کور را صادق هدایت نوشته یا ریلکر / روزنامه اطلاعات مورخ 3/10/73).