نشریه چشمه
اتفاقات جالبی قرار است رخ بدهد. اتفاقاتی که فعلا به صورت یک آرزو و یک رویا در ذهن و خیال بعضی افراد و جناحها وجود دارد. اول اینکه قرار است احمدی نژاد، اولین رییسجمهور 4 ساله ایران بشود! دوم اینکه میرحسین موسوی هم بعد از دو دوره نخستوزیری و 20 سال سکوت، میخواهد رییسجمهور ایران بشود. همه این اتفاقات و آرزوها به هم مربوط هستند، ولی شکی نیست که مهمترین آرزو برای بعضی آدمها، همان اولی است، اینکه احمدینژاد تنها رییسجمهور 4 ساله ایران باشد!
برای تحقق این رویا و آرزو، خاتمی با همه ترس و لرز و نگرانی و شک و تردیدش برای آمدن و نیامدن، بالاخره میآید، ولی زود انصراف می دهد، به هر حال از همه مهمتر و حتی از نابودی خاتمی هم مهمتر، نابودی احمدینژاد است! پس باید به دنبال فردی قویتر از خاتمی بود. باید به سراغ کسی رفت که با خاتمی فرق دارد. مثل خاتمی حرف نمیزند. ظاهرا دغدغههایش با او یکی نیست. او هم از عدالت و مستضعفین دم میزند. از بازگشت به آرمانهای امام و انقلاب، از خرازیها، باقریها، همتها، باکریها و … البته این میتواند یک اتفاق خوب باشد. اینکه آقایان بعد از 20 سال به این نتیجه رسیدهاند که تنها راه پیشرفت، بازگشت به آرمانهای انقلاب و امام است، اینکه حرفهای تکراری خاتمی دیگر در جامعه خریدار ندارد. اینکه باید نگران مستضعفین بود و راه شهدا را دنبال کرد. خوب اینها را که 4 سال پیش، احمدینژاد هم گفته بود. فراموش نکنیم که احمدینژاد تنها کسی بود که با همین شعارها به صحنه آمد و حتی محافظهکاران و بقیه اصولگراها هم حاضر به حمایت از او نشدند، چرا که گمان نمیکردند کسی بتواند با شعارهای اصیل انقلاب پیروز انتخابات ریاست جمهوری ایران بشود، اما شد.
طبیعی است که شکست دادن چنین شخصی، دیگر با شعارهای تکراری و خستهکننده خاتمی میسر نیست.
البته نباید درباره میرحسین موسوی اسیر قضاوت زودهنگام بشویم. آمدن میرحسین بعد از سالها سکوت، به هر حال یک گام مثبت بشمار می رود و البته آنقدر پیچیده است که هنوز تا درک کامل آن زمان زیادی باقیست. اما چند نکته درباره آمدن و شکست سکوت 20 ساله او وجود دارد.
اول آنکه آمدن میرحسین موسوی بطور قطع با موجودیت شخصی به نام محمود احمدینژاد مرتبط است. چرا که او 4 سال پیش که از وی برای حضور در انتخابات دعوت شد رویکرد 16 ساله خود را تغییر نداد. اما انتخابات سال 88 فرق می کند, منتقدان و مخالفان دیگر احمدینژاد هم چنین نظری دارند، مهم اینست که برای اولین بار در تاریخ انقلاب، جریانهای سیاسی دست به دست هم دادهاند تا یک نفر و یک تفکر را از صحنه قدرت کشور حذف کنند.
مساله بعدی این است که میرحسین که اکنون از اوضاع شکایت میکند و نگران آینده کشور است، درباره 16 سال قبل از آن چه نظری دارد؟ بالاخره مرد طرفدار مستضعفان و ارزشها، نظرش درباره دو دوره سازندگی و اصلاحات چیست؟ به یقین، کشور در آن دوران هم مشکلات و مصائبی داشته است. آیا در آن دو دوره، مستضعفان و محرومان و ایثارگران و خانواده شهدا، در بهترین شرایط زندگی میکردند؟ آیا مسئولان کشور همان خط و راه شهیدان باقری و همت و باکری را ادامه میدادند؟ سال ها پیش بود که فرهنگ ایثار و شهادت که شما نگرانش هستید، از صحنه مدیریت کشور کنار گذاشته شد و فرهنگ تکنوکرات و لیبرال در کشور حاکم گردید.
اگر وضعیت آزادی این سالها بر وفق مراد ایشان نیست، یقینا بدتر از دوره هاشمی رفسنجانی نیست! پس آقای موسوی چرا آن زمان نگران آزادی نبودند؟ همان زمانی که آقای رفسنجانی از مطبوعات بخاطر انتقاد از دولت گلایه می کرد ! همین چند ماه پیش بود که آیت ا... یزدی در جلسه ای با ذکر خاطره ای از آن سالها گفته بود:«دوران آقای هاشمی رفسنجانی 2 روزنامه علیه ایشان انتقاد می کردند و آقای هاشمی تاب همان انتقادات را هم نداشت به گونه ای که دائما از مقام معظم رهبری می خواست اجازه تعطیلی این دو روزنامه داده شود که رهبر انقلاب چنین اجازه ای را نمی دادند. آقای هاشمی در شرایطی این توقع را داشتند که تریبون های مهمی چون نماز جمعه و روزنامه های دیگر در اختیار ایشان بود و حالا که اکثر روزنامه ها علیه دولت نهم می نویسند، کسی حرفی در این باره نمیزند»
برای جلوگیری از چنین برداشتهایی، لازم است آقای موسوی بجای نقد 4 سال گذشته، 20 سال گذشته را نقد کنند!
برای تندروهای دوم خردادی، خاتمی تنها گزینه محبوب به شمار میآید اما با آمدن میرحسین و انصراف خاتمی، آنوقت بیشتر اصلاحطلبان مجبور شده اند بر گزینه میرحسین اجماع کنند؟ و آیا میرحسین موسوی فکری به حال آنها و تندروی آنها کرده؟ اینها (و پرسشهایی دیگر که در آینده به آن خواهیم پرداخت) مواردی است که لازم است آقای موسوی برای روشنتر اذهان به آن پاسخ بدهند.
(با تصرف) - http://ahestan.wordpress.com