نشریه چشمه
شب عملیات والفجر هشت
نخلستانهای حاشیه اروندرود
غروب نزدیک می شود و توگویی تقدیرزمین از همین حاشیه اروندرود است که تعیین می گردد. و مگر براستی جز این است؟
بچه ها آماده و مسلح ، با کوله پشتی و پتو و جلیقه های نجات ، در میان نخلستانهای حاشیه اروند ، آخرین ساعات روز را به سوی پایان خوش انتظار طی می کنند . اینها بچه ای قرن پانزدهم هجری قمری هستند ؛ هم آنان که کره زمین قرن هاست انتظار آنان را میکشد تا بر خاک بلا دیده این سیاره قدم گذارند و عصر ظلمت و بی خبری را به پایان برسانند ... و اینک آنان آمده اند ، با سادگی و تواضع ، بی تکلف و صمیمی ، در پیوند با آب و درخت و آسمان وخاک و باران ...و پرندگان . و تو هم که از غرورآباد پر تکلیف نفس امّاره راه گم کرده ای و به یکباره خود را در میان این بندگان مطیع خدا یافته ای ، حس می کنی که به برکت آنان ، با همه چیز ، آب و درخت و اسمان و خاک و باران و پرندگان و دیگر انسانها پیوند خورده ای و بین تو و رب العالمین هیچ چیز نمانده است و دائم الصّلوه شده ای .
غروب نزدیک میشود و انتظار خوش ، دل بی تاب تو را در خود می فشارد.
این نخلستان ها مرکز جهان است ، چرا که بهترین بندگان خدا ، یعنی بنده ترین بندگان خدا در اینجا گرد آمده اند تا بر صف کفر بتازند و بند از اسرای شب برگیرند و آیینه فطرت ها را از تیرگی گناه بزدایند و کاری کنند تا جهان بار دیگر اهلیت نور را پیدا کند. آفتاب باز هم پایین تر آمده است و دلها می خواهند که از قفس تنگ سینه ها بیرون بزنند . انتظار سایه ای از اشتیاق بر همه چیز کشانده است . آیا می خواهی آخرین ساعات روز را در میان خط شکن ها باشی؟ امشب شب عاشورا است. تو هم بیا و درگوشه ای بنشین و این جماعت عشاق را تماشا کن . بیا و بعثت دیگر باره انسان را تما شا کن . خداوند بار دیگر انسان را برگزیده است ... بیا و دیگر باره انسان را تماشا کن. خداوند بار دیگر توبه انسان را پذیرفته و او را برای خویش برگزیده است .
اینان دریادلان صف شکنی هستند که دل شیطان را از رعب و وحشت می لرزانند و در برابر قوّه الهی آنان ،هیچ قدرتی یارای ایستایی ندارد. اما اگر نشنیده ای که آنان اسد ا... الغالب ، آن حیدر کرار صحنه های جهاد که چون فریاد به تکبیر بر می داشت و تیغ بر می کشید ، عرش از تکبیر و تهلیل ملائک پر می شد و رعد بر سپاه دشمن می غرید و دروازه خیبر فرو می افتاد ، او نیز شب که می شد...چه بگویم؟ از چاه های اطراف کوفه بپرس که هنوز طنین گریه ها و ناله های او را به خاطر دارند.
گریه تجلی آناشتیاق بی انتهایی است که روح را به دیار جاودانگی و لقای خداوند پیوند می دهد و اشک ،آب رحمتی است که همه تیرگی ها را از سینه می شویدو دل رابه عین صفا،که فطرت توحیدی عالم باشد ، اتصال می بخشد.
بچه هاب محله تو و من ، همانها که اینجا و آنجا ، در مدرسه و بازار و مسجد و نماز جمعه می بینی ، با همان سادگی و صفایی که در دعای توسل اشک می ریزند ، تکبیر گویان به قلب سپاه دشمن می زنند و مکر شیاطین را یکسره بر باد می دهند .
شیطان حکومت خود را بر ضعف ها و ترسها و عادات ما بنا کرده است ، و اگر تو نترسی و از عادات مذموم خویش دست برداری و ضعف خویش را با کمال خلیفه اللهی جبران کنی ، دیگر شیاطین را بر تو تسلطی نیست . بگذار آمریکا با مانورهای «ستاره دریایی » و «جنگ ستاره ها » خوش باشد . دریا دل مطمئن این بچه هاست و ستاره ها نور از ایمان این بچه مسجدی ها می گیرند .
ساعتی پیش به شروع حمله نمانده است و اینجا آیینه تجلی همه تاریخ است. چه می جویی؟عشق؟ همین جاست. چه می جویی؟ انسان؟ اینجاست. همه تاریخ اینجا حاضر است. بدر و حنین و عاشورا اینجاست و شاید آن یار ، او هم اینجا باشد.این شایدکه گفتم ازدل شکاک من است که بر آمد اهل یقین پیام دیگر دارند.
گنجینه آسمانی - متن مستند روایت فتح