نشریه چشمه
گفتیم که یک سخن یا منظومه حماسى آن است که در روح انسانى هیجانى در جهت سلحشورى و ایستادگى و دفاع از عقیده ایجاد کند . و یک شخصیت حماسى آن کسى است که در روحش این موج وجود دارد . تاریخچه عاشورا , دو صفحه دارد , یک صفحه آن صفحه اى است سیاه و تاریک , نمایشى است که از جنایت بشریت . پسر معاویه , پسر زیاد , پسر سعد و... , قهرمان این داستان جنایى هستند جنبه مثبت نیز دارد . نمایشگاهى است از عظمت و علو بشریت , از این نظر قهرمان داستان , پسران على هستند , حسین بن على است , عباس بن على است , دختر على زینب است .
بنابراین حالا که فهمیدیم این داستان دو صفحه دارد , مى خواهیم صفحه دوم آن را هم مورد مطالعه قرار دهیم و اعتراف بکنیم که ما در گذشته این اشتباه را مرتکب شده ایم که این داستان را فقط از یک طرف آن مطالعه کرده ایم .
مرد بزرگ , روحش صاحب حماسه است , خواه براى خودش کار کرده باشد , یا براى یک ملت و یا براى بشریت و انسانیت کار کرده باشد . مرد بزرگ کسى است که در روحش حماسه وجود داشته باشد , غیر از این نمى تواند باشد.
اسکندر , نادر شاه و شاه اسماعیل , همه اینها یک اراده بزرگ هستند , یک حماسه بزرگ هستند ولى حماسه مقدس نیستند . براى اینکه هر یک از اینها مى خواهد شخصیت خودش را توسعه بدهد. برای یک ملت قهرمان است , ولى از نظر ملت دیگر جنایتکار است . اسکندر براى یونانیان یک قهرمان است و براى ایرانیان یک جنایتکار . ناپلئون براى فرانسویها قهرمان است , اما آیا براى روسیه یا براى انگلستان هم قهرمان است ؟ البته که نه . این حماسه ها , حماسه هاى مقدس شمرده نمى شوند .
حماسه مقدس آن کسى است که روحش براى خود موج نمى زند . براى ملت خود موج نمى زند , او فقط حق و حقیقت را مى بیند . پس یک جهت که این حماسه مقدس مى شود این است که هدفش مقدس و پاک و منزه است , مثل خورشید عالمتاب است که بر همه مردم و بر همه جهانیان مى تابد .
دومین جهت تقدس اینگونه قیامها و نهضتها این است که در شرایط خاصى که هیچکس گمان[ وقوع آن را] نمى برد قرار گرفته اند , یعنى یک مرتبه در یک فضاى بسیار بسیار تاریک و ظلمانى یک شعله حرکت مى کند. فریاد عدالتى است در یک استبداد به عنوان مثال نمرودى پیدا مى شود و در همین زمان نهضت مقدس ابراهیم صورت مى گیرد . و یا فرعونى پیدا مى شود و در همین عصر موسى اى پیدا مى شود .
دولت اموى است , تمام نیروها را به نفع خودش تجهیز کرده است حدیث جعل می کنند , بعد از شهادت اباعبدا... به شکرانه این عمل چندین مسجد ساخته شد . ببینید ظلمت و تاریکى چقدر بوده است ! آن وقت شعله اى مانند شعله حسینى در یک چنین شرایطى پیدا مى شود .
اگر یک نفر مى خواست یک جمله درباره على علیه السلام روایت بکند , مى رفتند در صندوقخانه ها , درها را از پشت مى بستند , بعد جمله را نقل میکرد.
سومین جهت تقدس نهضت حسینى منطقى دارد مافوق منطق افراد عادى , مافوق منطق عقلائى که در اجتماع هستند . ابن عباس , ابن حنفیه , ابن عمر و عده زیادى در کمال خلوص نیت , حسین بن على را از رفتن به کربلا نهى مى کردند , آنها روى منطق خودشان حق داشتند , ولى حسین چیزى را مى دید که آنها نمى دیدند . نه آنها به اندازه حسین بن على خطر را احساس مى کردند و نه مى توانستند بفهمند که چنین قیامى در آینده چه آثار بزرگى دارد . چندین بار گفت : به خدا قسم اینها مرا خواهند کشت.
حسین بن على علیه السلام یک روح بزرگ و یک روح مقدس است . اساسا روح که بزرگ شد , تن به زحمت مى افتد , و روح که کوچک شد , تن آسایش پیدا مى کند . روح کوچک بدنبال لقمه براى بدن مى رود , اگر چه از راه دریوزگى و تملق و چاپلوسى باشد . اما روح بزرگ به تن نان جو مى خوراند , بعد هم بلندش مى کند و مى گوید شب زنده دارى کن . روح وقتى که بزرگ شد , باید در روز عاشورا سیصد زخم به بدنش وارد شود . آن تنى که در زیر سم اسبها لگدمال مى شود , جریمه یک روحیه بزرگ را مى دهد. جریمه روح شهید را مى دهد .
شهید به چه کسى مى گویند ؟ روزى چقدر آدم کشته مى شوند . چرا دور کلمه شهید را هاله اى از قدس گرفته است ؟ چون شهید کسى است که یک روح بزرگ دارد , روحى که هدف مقدس دارد ,
کسى است که در راه عقیده کشته شده است , کسى است که براى خودش کار نکرده است . شهید به خون خودش ارزش مى دهد . در راه رفاه بشریت , خون خودش را فدا مى کند . شاید خیال بکنید علماء یا مخترعین و مکتشفین و ثروتمندان بیشتر به بشر خدمت کرده اند , خیر , هیچکس به اندازه شهداء به بشریت خدمت نکرده است . چون آنها هستند که راه را براى دیگران باز مى کنند و براى بشر آزادى را به هدیه مىآورند , که دانشمندان به کار دانش خود مشغول باشد , مثل آنها مثل چراغ و مثل برق است . اگر چراغ یا برق نباشد ما و شما چکار مى توانیم انجام دهیم ؟ ما و شما مدیون قطرات خون آنها هستیم .ضمنا شما از اینجا بفهمید یک مردى که حماسه الهى است فرقش با دیگران چیست ؟ مى گوید: دنیا و مافیها براى انسانى که بخواهد خود را برده و بنده آن بکند , مثل لماظه است . آدم وقتى غذا مى خورد , لاى دندانهایش یک چیزهایى , مثلا یک تکه گوشتى باقى مى ماند همان را لماظه مى گویند .
هر کس دیگرى , هر شخصیت تاریخى , در شرایطى قرار بگیرد که حسین بن على (ع) در شب عاشورا قرار گرفت , یعنى در شرایطى که تمام راههاى قوت و غلبه ظاهرى بر دشمن بر او بسته باشد , و قطعا بداند که خود و اصحابش بدست دشمن کشته مى شوند , در چنین شرایطى زبان به شکایت باز مى کند و این را تاریخ گواهى مى دهد . جملاتى مى گویند نظیر : تف بر این روزگار , افسوس که طبیعت با من مساعدت نکرد . مى گویند وقتى ناپلئون در مسکو دچار آن حادثه شد گفت : افسوس که طبیعت چند ساعت با من مخالفت کرد .
از شعارهاى روز عاشوراى حسین علیه السلام یکى اینست : الموت اولى من رکوب العار تا آخرین لحظه ها عملش , حرکاتش , سکناتش , سخنانش , تمام حق خواهى , حق پرستى و موجى از حماسه است . این یک حماسه است اما نه یک حماسه شخصى یا قومى . در آن منیت نیست , در آن خود پرستى نیست, خدا پرستى است . در روز عاشورا حسین علیه السلام حد آخر مقاومت را هم مى کند , دیگر وقتى است که به کلى توانایى از بدنش سلب شده است . یکى از تیر اندازان تیر زهر آلودى را بسوى اباعبدالله مى اندازد که در سینه اباعبدالله مى نشیند و آقا دیگر بى اختیار روى زمین مى افتد و می فرماید : رضا بقضائک و تسلیما لامرک و لا معبود سواک.
( شهید مرتضی مطهری)
در باب امر به معروف و نهى از منکر , این مسئله مطرح است که مرز این کار کجاست ؟ بنده و شما که باید امر به معروف و نهى از منکر کنیم تا کجا باید جلو برویم ؟ ممکن است کسى بگوید بعضى از علماى اسلام گفته اند مرز امر به معروف و نهى از منکر آنجاست که خطرى در کار نباشد, یعنى اگر پاى آبرو در میان بود, امر به معروف و نهى از منکر را رها کن , تا چه رسد به اینکه کارى کنید که جانتان به خطر بیفتد . حسین بن على فهماند که انسان در راه امر به معروف و نهى از منکر به جایى مى رسد که مال و فرزندان خودش را باید فدا کند .معنى نهضت حسینى اینست که امر به معروف و نهى از منکر آنقدر بالاست که تا این حد در راه آن مى توان فداکارى کرد ( شهید مرتضی مطهری)