نشریه چشمه
تاریخ محل تفکر و تدبیر است. تعمق در احوال گذشتگان می تواند مانع از تکرار اشتباهاتی شود که بعضا غیرقابل جبرانند. جنبش دانشجویی نیز از این قاعده مستثنی نیست. در این متن سعی بر آن است که با نگاهی اجمالی به سرنوشت 3 جریان از جریانات موثر در جنبش دانشجویی ایران، به بررسی مختصر عوامل انحراف در این گروه ها بپردازیم.
1- جریانات چپ و مارکسیستی: این طرز تفکر به سالهای اولیه ایجاد جنبش دانشجویی در ایران باز می گردد، زمانی که شکاف های طبقاتی شدید در جامعه ایران از یک سو و استبداد رژیم پهلوی (به خصوص پس از کودتای 28 مرداد) از سوی دیگر هر انسان بیدار و دردمندی را آزار می داد. از این رو تفکر مارکسیستی که در آن دوره در سراسر جهان به عنوان نقطه مقابل امپریالیسم و نظام های دست نشانده استعمار غرب شناخته می شد، در محافل روشنفکری ایران و بالطبع آن محیط های دانشگاهی از طرفداران بسیاری برخوردار شد، لیکن جریانات چپ بواسطه 3 عامل هیچ گاه نتوانست در جامعه ایرانی جایگاهی مناسب برای خود پیدا کند.
عواملی چون مغایرت شدید مبانی فکری این گروه با جامعه مذهبی ایران و وابستگی به کشور شوروی که بواسطه سابقه جنگهای گذشته با ایران چهره ای منفور در نزد مردم داشت باعث شد جریانات چپ هیچ گاه نتوانست در جامعه ایرانی جایگاهی مناسب برای خود پیدا کند.
البته این نکته را باید مد نظر داشت که جریانات چپ جدا از شکل صریح خود، موفق شدند با نفوذ در سایر جریانات فکری و التقاط با آنها بطور غیر مستقیم ، حیات خود را در مسیر های دیگری نیز ادامه دهند که در ادامه نمونه ای از آن را مشاهده خواهیم کرد.
2- سازمان مجاهدین خلق (سازمان منافقین ) : سازمان مجاهدین خلق در پیش از انقلاب اسلامی به عنوان یکی از گروه های شاخص در بین گروه های مسلمان جنبش دانشجویی به حساب می آمد. عامل اصلی انحراف این گروه در ضعف ایدئولوژیک و فقدان بینش و قدرت تحلیل قوی از یک سو، و نفوذ افراد تندرو و نامناسب در رده رهبری گروه، از سوی دیگر بود. پیش از پیروزی انقلاب با رسوخ عقاید مارکسیستی در اندیشه برخی از سران گروه، تفرقه و دودستگی بر گروه حاکم شد و سرانجام سران جناحی که دارای اندیشه های مارکسیستی بود در عملی خودسرانه اقدام به تصفیه های درون گروهی و اعدام برخی از مخالفین خود کردند که برای چندین سال از اذهان مخفی ماند. مجاهدین خلق پس از پیروزی انقلاب بتدریج مسیر خود را از مردم جدا کرد و کار بدانجا رسید که اقدام به ترور های کور و قتل مردم بی گناه در کوچه خیابانهای ایران کردند.
سرانجام، گروهی که روزی به بهانه "عدم وجود مشی قوی مبارزه علیه امپریالیسم در اسلام و انقلاب اسلامی " مسیر خود را از صف خروشان مردم جدا کرده بود، امروز در آغوش و تحت حمایت سردمداران امپریالیسم به حیات ننگین و خفت بار خود ادامه می دهند.
3- دفتر تحکیم وحدت: سرنوشت دفتر تحکیم وحدت حکایتی غم انگیز و عبرت آموز است. این گروه وارث انجمنهای اسلامی دانشجویان بودند که از موثرترین گروه های حاضر در صحنه انقلاب به حساب می آمدند. حرکت خزنده برخی جریانات فکری در سطوح بالای این گروه و همچنین گرفتار آمدن چهره های موثر این گروه در تحولاتی نظیر جنگ 8 ساله سبب تغییراتی در این گروه شد که تا سالها تشخیص آن ممکن نبود.
در انتخابات ریاست جمهوری هفتم و پس از آن مجلس ششم، سران تحکیم و انجمن به بهانه حمایت از اصلاحات وارد یک ائتلاف بزرگ سیاسی شدند لیکن پس از گذشت مدت اندکی روشن شد که برخی از سران این گروه ( که نمونه های از آنها در دانشگاه فردوسی مشهد نیز بودند) از بدنه این گروه به عنوان سکوی پرتابی برای رسیدن به مناصب و موقعیت های سیاسی استفاده کرده اند.
عوامل بالا در کنار تندروی های انجمنی و عقایدی که بعضا با مبانی فکری بدنه تشکل در تضاد آشکار بود، سبب سرخوردگی شدید بدنه دانشجویی این گروه و همچنین از بین رفتن وجهه اجتماعی آنان شد. گروهی که زمانی به عنوان جریانی تاثیرگذار، فارغ از مطامع سیاسی و قابل اعتماد در اذهان عمومی شناخته می شد، تبدیل به گروهی شد که در نظر مردم عادی جریانی معاند و دارای ارتباط با دشمنان خارجی بود.
امروزه به آسانی می توان برخی از سران انجمنی و تحکیمی را تحت حمایت دشمنان دید که به بیان عقایدی می پردازند که تا پیش از این سعی در پنهان کردن آن از افکار عمومی داشتند.
هر چند هنوز امید هایی برای احیای این جریان وجود دارد، لیکن فرصت های از دست رفته و آسیب ها و سرخوردگی های شدیدی که در این چند سال بر پیکر گروهی از جوانان این مرز و بوم وارد آمد را به هیچ عنوان نمی توان جبران کرد.
پایان کلام آن که، در آستانه جهش و تحولات عظیم فرا روی ما در سالیان آینده، عبرت گیری از سرگذشت این گروه ها می تواند درس های بسیار با خود داشته باشد. جدایی از جریان خروشان و قابل اتکا مردم، قدرت طلبی و دورویی، تکیه به قدرت های خارجی که هیچ گاه هدفی جز تسلط بر این کشور را ندارند، بی اعتنایی به آرمانهای اجتماع و در صدر آنها ضعف بینش و قدرت تحلیل تماما عواملی را تشکیل می دهند که می تواند هر گروهی را یه سرنوشت گروه های ذکر شده دچار کند.
محمدجواد ابراهیمی پور - ارشد مدیریت صنعتی 87