نشریه چشمه
همه چیز در این جامعه «فرمولیزه» شده است. حتی «اخلاق» هم. برای اخلاق هم کتابچه در می آید و نمودار فراز و نشیب برایش رسم می شود. «خوبی» یا «بدی» به محک اعداد و ارقام سنجیده شده و «نیکی» و «پلیدی» با «کیلوگرم» وزن می شود. «تقوا» به «متر» محاسبه می شود! برای هر عملی، «برنامه سین» نوشته می شود. همانگونه که در پادگان های نظامی برای جزئی ترین حرکات و فعالیت های سربازان آموزشی تکلیف می شود. برای «خوب بودن» یا «بد بودن» زمان اختصاصی و البته محدود در نظر گرفته می شود. همانگونه که ما در محرم و رمضان سعی می کنیم خوب باشیم یا خوب بنمایانیم و باقی فرصت ها هیچ.
ما هم به سیاق «مدرن شده ها»، افتاده ایم به جان تمام داشته های معنوی و اخلاقی جامعه و زور می زنیم که آنها را «قابل لمس» کنیم و اسمش را می گذاریم «با برنامه بودن» و «علمی کار کردن» و «کار کارشناسی». یادمان رفته که این رویه ای که در پیش گرفته ایم، غیر از «ماتریالیسم» نیست. همه چیز باید «ماتریال» باشد تا واجد وجود و ارزش تلقی گردد و الا هیچ الزامی به پذیرفتنش وجود ندارد. در جامعه ماتریالیست، اگر از «نیکی» صحبت شود، بلافاصله دست ها را به هم می سایند تا «آن» را «لمس» کنند و اگر نتوانند لمسش کنند، بلاشک چنین عنصری «وجود» ندارد. همانگونه که ما می کنیم. وقتی از «پلیدی» سخن گفته می شود، بلافاصله می پرسیم: «کو؟». اگر از «زد و بندهای ویرانگر اقتصادی» سخن به میان بیاید می پرسیم «کو؟ کجاست؟» اگر سراغ «مفسدین اقتصادی» یا «مافیا» گرفته شود، می پرسیم «کو؟ کجاست؟ ما که چیزی ندیدیم». به همین ترتیب اگر سراغ از «مروت»، «ایثار»، «ادب»، «سخاوت»، «کرامت» و... گرفته شود، با حالتی کاملاً عادی و بی آنکه خود را گم کنیم، زیر پاها، داخل جیبها، داشبورد ماشین، درون کیف و... را می گردیم و بعد می گوییم «نبود». به همین سادگی و به همین مسخرگی! یعنی هیچ چیز وجود ندارد مگر اینکه خلافش ثابت شود! یعنی «لمس» شود. شما فکر نمی کنید، بزودی سراغ خدا را نیز از ما بگیرند؟ پاسخ مان چه خواهد بود؟ در همین جامعه ما است که «دینداری» فضای اختصاصی معدودی انگشت شمار تلقی می شود که در «تقسیم وظایف»، این وظیفه هم به ایشان محول شده است. انگار عده ای متولی ارتباط با عالم بالا هستند و بقیه نیز مشتریان ایشان هستند که به گاه خطر به دکان ایشان مراجعه کرده و «مقداری» معنویت «بخرند» و دفع خطر نمایند! عده ای نیز متولی «عیش و طرب» بوده و دکان خود را در کنار دیگر دکاکین گشوده و آماده ارائه خدمات به مشتریان عزیزند.
در این جامعه هیچ چیز به هیچ چیز مربوط نیست. تمام معتقدات و باورها «مجرد» و منقطع از دیگران است. هم از این روست که امروزه خیلی ها، امور متعدد منتسب به مذهب را «مرتکب» می شوند ولی «نمی فهمند» چه کردند. نماز «می خوانند» و در همان حال «کلاهبرداری» و «مال غیر خوردن» نیز برایشان مباح و البته مستحسن است. که البته در جامعه ای که «نماز خواندن» تبلیغ شود، وضعیتی غیر از این هم انتظار نمی رود!!
و هم از این روست که در بیخ گوش مسجد، «زالو»های اقتصادی با آرامش خاطر و بی هیچ ملالی در حال مکیدن خون «همنوع» هستند و در همان حال مخارج «تعمیر» مسجد را نیز متقبل شده و مشمول آیه شریفه «انما یعمر مساجد...» می شوند. عجب سعادتی!
در همین جامعه است که بزرگترین و شناخته شده ترین «رباخواران»، سفره اباعبدالله(ع) می گسترند و کثیری گداگشنه و پاپتی را با چند لقمه ساندویچ کالباس متنعم می سازند و می شوند شریف ترین نوع بشر. اینها که به هم ربطی ندارند. اینکه از کجا درمی آورند به ما چه؟ مهم این است که سنگ مرمر مسجد و آجر مناره ها را تامین کردند و خدا را چه دیدید شاید همین مناره های بلند نیز در عرصه محشر به فریادش برسد!
وقتی می خواهیم همه چیز «دیده شده» و «ملموس» باشد، کلاه کسانی که به حکم خدا، «خلوص» را چاشنی کار کرده اند، پس معرکه است. منفورترین ها نیز همینان خواهند بود. پس «ریا» و «تظاهر» اصالت می یابد. متر و کیلوگرم به کار می آید و اینگونه مضمحل می شویم که می بینیم.